2726
عنوان

تاحالا سوار خودروی مدل بالا شدید؟

691 بازدید | 45 پست

 به عنوان تجربه گر سوار اون ماشینها شدین که بدونید چی میگن و اینکه مقصد کجاست؟  

 ماشینهای مدل بالا رو میگم که جلوی خانما نگه میدارن و تعارف میزنن.. فازشون چیه؟

به من که فقط تاکسی زردها و دیگه چی بشه  یک پراید دور رنگ سپرشکسته و بدون آینه ک حالش خوب باشه بهم بوق میزنه   داد میزنن: مستقیم؟؟ 

قشنگ آبروی آدمو میبرن. بوووق! همه میفهمن یک خانم در این نقطه از پرگار وجود ایستاده و توف میکنه به صورت راننده هپلی

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

سوار نشدم مگه مریضم سوار شم. نیت و قصد رانده ها هم کاملا مشخصه چرا سوار میکنن خدایی دیگه پرسیدن نداشت 

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را                                    کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری 
2728

میبرن  طوطیشونو نشون بدن

زندگی گاهی دم کردن چای با آلبالوست یا چیدن چند میوه ازدرخت که تورا به ماندن پیوند میدهدزندگی همین لحظه ایست که من تورا نفس میکشم برایت چای میریزم و تمام اندوه جهان را درآن حل میکنم

نه اون مدل نه

ولی تنها تجربم از ماشین مدل بابا شاسی بلند دوستم بود که سوار شدم  

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
نه اون مدلی که شما میگی رو سوار نشدم

سلام وقت بخیر

این تایپیک شوخی است.

شما واقعا پشتیبانی نی نی سایت هستید؟

تمام تایپیک ها را ببینید. همش درباره رانندگیه.

میشه کمکم کنید نام کاربری به موضوع تایپیک ها ارتباط داشته باشه؟ ممنونتم

بهم زیاد تعارف میکردن شاید چون قدم خیلی بلنده و اهل پیاده رویم.اما هیچ وقت سوار نمیشدم حتی تو مجردی. هم ممکنه دست بزنن به ادم که در اون صورت باید چک و لگد میزدم دعوا میشد.هم کسی میدید ابروم میرفت.


این مدلی که منظورتِ و کنار خیابون خفن ترین ماشینی که سوار شدم 206 بود تازه اون با استرس حس میکردم الان خفتم میکنه😂

مجرد و ناکام بمیر ولی نسل فقیر تحویل جامعه نده.                    سر بیگناه بالای دار رفت… بار کج به مقصد رسید… دل به دل راه نداشت… اتفاقا پول هم خوشبختی آورد…. این است دنیای ما:)                      goftino.com/c/BVamgS                   تاپیک های سال 99 و 1400 رو گردن نمیگیرم :/                              https://harfeto.timefriend.net/16923882233101
سلام وقت بخیر این تایپیک شوخی است. شما واقعا پشتیبانی نی نی سایت هستید؟ تمام تایپیک ها را ببینید. ...

نه عزیزم❤️

اسم کاربریم واحد پشتیبانی هست(الکی الکی)

سایت دست من نیست 

اگر درماندگی و اعتماد به نفس نداشتن باعث جذابیت بیشترمون میشد،دنیا جای بهتری نبود؟اگر صفت[اویزون]برای بقیه جذاب بود چی؟
سلام وقت بخیر این تایپیک شوخی است. شما واقعا پشتیبانی نی نی سایت هستید؟ تمام تایپیک ها را ببینید. ...

نه بابا عزیزم این ابجیمون نام کاربریش ماجرا داره فانه  

‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
2730