چرا پسرا انقد لاشین:) لطفا اگه میخواید کامل بخونید بیاید

ب کمکتون واقعا نیاز دارم یکم طولانیه همرو یجا میگم شاید بتونین کمکم کنید:)

من دوسال پیش بیرون بودم یه پسریو دیدم افتاد دنبالم با دوستش دوستش منو میخاست ولی من محل ندادم فرداش رفتم بیرون دیدم دوباره افتاد دنبالم ولی ایندفعه اونی که منو میخواست نبود دوستش بود نگو جفتشون منو میخواستن  باز محل ندادم جوری شده بود که ادرس خونمونو بلد بود میومد زیر پنجرمون میشست بلخره شمارمو بهش دادم گفتم این کارات درست نیست گفتم ازت خوشم اومده و... منم گفتم اهل رفاقت با پسرا نیستم واقعا هم نبودم بلاکش کردم با اکانت دیگه پیام داد گفت تاحالا باهزارتا دختر بودم ولی سر هیچ کدوم گریه نکردم باتو دوروزه اشنا شدم بلاکم کردی نشستم گریه کردم مطمعا باش پس ولت نمیکنم خلاصه ازش خوشم اومد باهم حرف زدیم کم کم من عاشق این شدم:) شده بود تموم زندگیم از هرچیزی ناراحت میشدم میگفتم عب نداره عوضش محمدو دارم بعد یکسالو نیم دوستی خانوادم فهمیدن کلی حرف بازم کردن کلی کتک خوردم همش میگفتم دوستش دارم ب کسی مربوط نیست بابام فک میکرد دیونه شدم میگفت تو دختر عاقلی بودی چی شد اینجوری شدی منو برد روانشناس ولی من باز باهاش کات نکردم بابام دوباره فهمید کلی با کمربند افتاد ب جونم انقد زد انقد زد که کل بدنم کبود شد رفتم به پسره گفتم دیگه باید تمومش کنیم ایندفعه بابام بفهمه منو میکشه پسره میگفت نمیزارم بری میخوای خودم بیام با بابات حرف بزنم من نمیزاشتم چون میدونستم بیاد بابام اونم میزنه یا دعوا میکنه خلاصه باز باهم بودیم هیجوره نمیزاشت برم  بعد چندروزی من ب این مشکوک شدم فهمیدم خیانت میکنه بهم🙂باهاش قهر کردم اومد پیم داد که ببخشید دیگه نمیکنم غلط کردم و... دوباره باهم بودیم که دومین بار باز فهمیدم خیانت میکنه ایندفعه کات کردم همش زنگ میزد گریه میکرد میگفت بخدا عاشقتم بدون تو نمیتونم رفته بود بالا پشت بوم فیلم فرستاد لبه دیوار وایساده بود میگفت جوابمو ندی خودمو میندازم بخدا میندازم ترسیدم چون میدونستم بی عقله همش میگفتم گوه خوردم بیا پایین غلط کردم:)اخرش بزور اوردمش پایین ازونجا باز بخشیدمش باز باهم بودیم ک باز فهمیدم با همون دختره ام هست این فعه دیگه جدا کات کردم با دوستم قرار گذاشته بود ک دوستم منو ببره پارک اونم بیاد منو ببینه منم خبر نداشتم یهو دیدمش رفتیم اونور باهم حرف بزنیم همش گریه میکرد منم محلش نمیدادم میگفت من استیکر گریه میدادم تو دعوام میکردی الان جلوت دارم زار میزنم برات مهم نیست یعنی انقد ازم بدت میاد منم فقط لبخند میزدم ولی تو قلبم داشت اتیش میگرف طاقت گریشو نداشتم😞😭دوست داشتم همونجا بغلش کنم ولی همش بی محلی میکردم فقط لبخند میزدم همش میگفت  قول میدم همونی بشم که تو میخوای تو فقط برگرد خلاصه رفتیم خونمون همش پیام میداد عشقم چطوری گفتم عشق تو نیستم میگفت ازاین مسخره بازیا بدم میاد اذیت نکن خلاصه همینجوری باهم حرف میزدیم ولی من دیگه بهش اعتماد نداشتم افسردگی شدید گرفته بودم هرروز خط مینداختم رو دستم:) تصمیم گرفتم بدون اینکه بهش بگم شمارمو عوض کنم شمارمو عوض کردم اون خطمو سوزوندم ب دوستم پیم داده بود که نگار چرا شمارشو عوض کرده حال عشقم چطوره🤦🏻‍♀️دوستم گفته بود که بیخیالش شو ولش کن دوست نداره برگشته بود گفته بود من نمیتونم ولش کنم خیلی دوستش دارم نمیفهمه چقد دوستش دارم و... نمیدونم شمارمو از کجا پیدا کرده اونروز پیم داده بود بلاکش کردم با یه اکانت دیگه پیم داده بود که ولت نمیکنم تااخر هستم 🤦🏻‍♀️من تواین مدت همش میرفت با پسرای دیگه رل میزدم که اونو فراموش کنم ولی نتونستم ک نتونستم الان این کارارو گذاشتم کنار افسردگی شدید دارم هرروز تو فکر اونم نیمتونم فراموشش کنم از ته قلبم عاشقشم اخه عوضی ندید چجوری بخاطرش عذاب کشیدم جلوی همه وایسادم:)

هرجا میرم هرکاری میکنم تو فکرمه از ذهنم حذف نیمشه یاد خاطره هامون میوفتم قلبم درد میگیره تا میام یکم فراموشش کنم پیام میده دوباره همچی از اول شروع میشه  خسته شدم بخدا از این زندگی از همچی😞نمیدونم ورا هنوز دوستش دارم:)💔