بچها میخوام یکم از زندگیم بگم براتون خیلی پریشونم این اکانت دوستمه بهم گوشیشوداده بیام باهاتون درد دل کنم انقدر گریه کردم چشام ورم کرده
بچها من شیش ساله عروسی کردم یه پسر۴ ساله دارم بچها داغوووووونم داغون شوهرم شیش ساله یه روز کار نکرده همش بایارانه سرمیکنمو پدرشوهرمم ماهانه دو سه تومنی بهمون میده دوسه توووومن بخدا شاید بیاین بگید دروغ میگید اما ن بخدا این زندگی منه هیچی نمیتونم بخرم نه لباسی نه چیزی شوهرم مشکل اعصاب روان داره توانایی کار کردن نداره روز خاستگاری بهمون هیچیزی نگفتن خانوادم میگن طلاق بگیر اما چه فایده خونه پدری خوبی هم ندارم بابام هنوز که هنوزه مستجره نمیدونم چیکار کنم من شوهرمم دوست ندارم هیچی بلد نیست هیییچی انقدر گریه کردم چشام بادکردن شوهرم حتی رابطه جنسی هم بلد نیست بخداااباورتون میشه انگار عقب موندس خستهههه شدم نه کاری بلده نه اصلا بلد نیست اچاری دستش بگیره ادامشو الان مینویسم واااای چشام سوختن از گریه