یه اقایی هم دانشگاهیمه
هم رشته ایم هردو پزشکی میخونیم، هم سنیم من یه ماه بزرگترم
این اقا کلا چهار پنج بار منو توی دانشگاه و تولد یکی از دوستامون دید من متوجه شده بودم که همش چشمش روی منه که خوشمم نمیومد ولی کلا بهم توجه میکرد اصلا هم باهم صمیمی نبودیم کاملا رسمی بودیم
با برادرم هم یه رفاقت دورادوری داره
تو اینستا فالوم کرد و شروع کرد پیام دادن و ریپلای کردن ولی مودبانه و رسمی تا اینکه توی اینستا فهمید تولدمه واسه تولدم برام طلا گرفت چن روز بعدهم واسه شام دعوتم کرد که اینجا تاپیک گذاشتم همه گفتن برو😂یکی دوبارم کنسل کردم که بعدا دیدم تا کنسل میکردم به دوستامون میگفته قبول نکرده بگین چیکار کنم منم قبول کردم برم کادوش پس بدم که دوستام نذاشتن گفتن زشته گناه داره حالا برو اگ ازش خوشت نیومد پس بده