از وقتی یادمه پدرم منو کتک میزنه سر چیزای الکی بخاطر بازی و شیطنتای بچگی . ادامه داشت تا برادرم اومد دنیا پدرم خیلی پسر دوسته اون موقعه ها یادمه حتی اگر برادرم بخاطر بازی کردن بجایی میخورد منو مقصر میدونستو کتکم میزد . مادرمم تا وقتی که پدرم نیست دردل میکنه باهام تقریبا خوبه ولی تا پدرم میاد میشه ضد من حتی با حموم رفتن. راه رفتنم کار دارن سرگرمی من شده همین سایت اگر تو گوشیم باگوشیم کار دارن اگر گوشی میزارم کنار حرفی بزنم میگن ساکت باش کم حرف بزن نمیدونم چیکنم😔این ماه ۱۹ ساله میشم فقط تنها جایی ک میرم دانشگاست هیچ تفریحی ندارم برعکس بقیه دوستام حتی اجازه بیرون رفتن ندارم پدرم کلاااا شکاکه. هیچ چیزیم از من ندیدن ولی خب.. با این مشکلی ندارم میگذره . ی خواهر ۴/۵ ساله دارم امروز درس داشتم باید پروژه اماده میکردم همش میومد اذیت میکرد سرو صدا میکرد چندین بار تذکر دادم ک برو درس دارم بعدش میام بازی نرفت پدرم یهو اومد سراغم به قصد مرگگگ منو کتک زد و فحشای بدجور داد همیشه فحاشیم میکنه خیلی قلبم شکسته تمام متنو با گریه نوشتم این فقط ی چشمش بود کل فامیلا همسایه میدونن منو چیکار میکنن همیشه کتک خسته شدم الانم صورتم کلا قرمزه دون دون شده و کم کم کبود شده جااایی ازش . جلوی سرم بخاطر کشیده شدن موهام زخم شده و خون اومده . ی طرف شکمم و مامانم چنگ انداخته. بازهامو و دستام جای چنگاشونه انقدرم زد تو سرم ک تا چند دقیقه نفسم بالا نمیومدو سرم گیج میرفت همیشه هم تا میخواد بزنه در دهنمو میگیره و فشار میده تا چند روز فکم درد میکنه و همیچنین گردنمم میگیر یا به عقب میکشه یا به جلو خمم میکنه برسه و زمین من چیکنم سالهاست ساکت موندم ولی امروز از این همه بدبختی دیگ دلم گرفت عمرم رفت بدون هیچ خوشی همیشه فرق بوده حتی الان ی هزاریم ندارم برم ی ماشین بگیرم برم تا اگاهی خستم دیگه خیلیم حرف زدم باهاشون درست نشد . هرکار میکنم به چشم نمیاد کل کارا خونه هم با منه دلم برا این همه بدبختی خودم میسوزه فقط خدا مگر نجاتم بده ... اومدم یکم درد دل کنم خالی بشم و بفکر شکایتم شاید حداقل اونجا ی مشاوری ازشون تست گرفت درست شد من هیچ محبتی ندیدم ازشون ولی خواهر برادرم نه اونا رو دوست دارن همش دنبال مشکل از خودمم ولی من هیچی کم نزاشتم
ببخشید طولانی شد ولی زندگی من زیادتر از ایناست😔