2737
2734

خدایاااا شکرتتتتتتتتت اصن میخوام جیییییغ بکشم از خوشحالییییییییییییییییی

باورم نمیشه سالمممم پیداش شدددددددددد

خدااااااااااااااااا شکرتتتتتتتت بعد مدتها یه حالی دادی بهم دعامو براورده کردیییی دوستتتتتت دارمممممممم


بالاخره بعد دوااااااازده روووووووووز


بچه‌ها اونایی که نمیدونن از چی حرف میزنم تاپیکای قبلمو بخونن درمورد فرار پسر۱۶ ساله.


ببخشید اینجا تعریفش نمیکنم میخوام اینجا بگم چطور پیداش شده.


بچه ها اگه بگم کجا بوده این مدت شاااخ در میارین.وای خدا اصن باورم نمیشه.

آقا جونم بگه براتون خونه‌ی قبلی‌ای که بودن یه بقالی داشته سرکوچه‌شون...قدییییییییمی.بگم انقد قدیمی ک باباش بچه بوده اون بقالیه بوده همونجا.بعد یه پیرزن پیرمردم صاحبشن.

آقا آریا چند باری رفته اونجا گفته بچه فلانیم کلللی تحویل گرفتنو اینا گفتن ماهم باباتو میشناسیم هم عموتو راستم میگفتن چون خونه عمه مادرشون تو اون محله بوده این دوتا داداش زیاد میرفتن اونجا.تا وقتی آریا و مادرپدرش اونجا زندگی میکردن آریا هرروز برگشتنی یا رفتنی از مدرسه چون تو مسیر بوده بقالیه یا خریدی میکرده یا کارای کوچیکشونو براشون انجام میداده.حتی بعضی وقتا چون پدرمادرش تادیروقت خونه نمیان میرفته اونجا مینشسته و حتتتی گاهی جاشون وایمیساده جنس میفروخته مردم و خلاصه خیلی صمیمی بودن.بعد این پیرزن پیرمرده یه پسر داشتن که میکشنش.بچه ندارن خیلیم تنهان ینی حساب کنین تا یکو دو همیشه تو مغازه‌ن...




آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉

آقا اونروز که آریا فرار میکنه میچرخه میچرخه میچرخه تا شب میشه ساعت ۱اینا...هی باخودش فک میکنه کجا برم کجا نرم...میره سمت مغازه اینا.یه نفسی تازه کنه دودقیقه بشینه.چون نزدیکشونم بوده.

آقا این بچه میره تو با حال خراااااب از استرس و مشکل تنفسی‌ای که داشته تا میگه سلام حاجی عمو بیهوش میوفته کف مغازه.

بچه چندساعت تو تب شدید بیهوش بوده.پیرزنه تعریف میکنه هربار میخواستیم ببریمش درمانگاهی جایی میخواستیم از در ببریمش بیرون به هوش میومده دااااادوبیداد که توروخدا جایی نبرینم پیدام میکننو این حرفا و دوباره از دادوگریه ازحال میرفته.بعد پیرزنه میگفت مام که نمیدونستیم ماجرا چیه نگهش داشتیم نکنه واقعا خطری تهدیدش کنه زنگ زدیم خواهرزاده‌ی زن برادرم که پرستاره

خلاصه اومده.  مراقبت اینا کردنو خلاصه حالش خوب شده نیازی نبوده دیگه بیمارستانم بره

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

خلاصه که باخواهش و التماس و قسم و قرآن کل این دوازده روزو مهمون اونا بوده

حتی نوروزم سال تحویل سر سفره اونا نشسته  


تا دیشب...

دیشب ساعت ۱ونیم اینای شب بود که عموش زنگ زد گفت آریا زنگ زده که من اومدم دره خونه کسی نیست درو باز کنه  

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
خداروشکر  ولی نفهمیدم چی شد 🌚

مرسی عزیزه دلم

والا تاپیک زده بودم فرار کردنشو خیلیا پیگیرشدن گفتن پیداشد تاپیک بزن الان باید اونارو تگ کنم😥😥

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
2738
خب نفهمیدم پیرزن پیرمرده بچه شونو کشتن ؟

ماله خیلی وقت پیشه

شاید ۲۰وچندسال پیش

آره تو درگیری با قمه

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
به ما چه . اه .  ای کاش منم گم و گور شم  تو این گرونی

خدانکنه اینام میگذره

والا تاپیکه فرارشو زده بودم دعاکنن پیداشه خیلیا پیگیر بودن که پیداشد تاپیک بزنم

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
حالا چرا پسره نخواسته بود خبر بدن 

تو تاپیکای قبلم گفتم ولی خلاصه‌ش میشه اینکه

این طفلک چن ماه پیش بخاطر افسردگی و اضطراب حاد بستری بوده مرخص شده حالا باز میخواستن دم عیدی بستریش کنن(بیمارستان روانی)اینم نمیخواسته برگرده میترسه از محیطش فرار میکنه

ولی واقعا میگم...من دیده بودمش طفل معصوم واااااقعا مشکلی نداره کاش گوش میدادن دوتا دکتر دیگه میبردنش که این اتفاقم نیوفته

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
قشنگ معلومه دلت یا چشت پیش پسره اس ها😂😂😂

نه به جونه مامانم

۵سال ازم کوچیکتره جای داداشمه

با برادرم رفیقه خیلی

اونم آدمه یه طفل معصومه کیه که دلش بدشو بخواد؟!

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
خداروشکر😊

مرسی عزیزه دلم❤

آهای دنیا! حواست باشه! تو دنیای "منی"!ماله "منی"! موظفی به سازی که میزنم برقصی!موظفی اونطور که رنگت میکنم رخ نشون بدی!تو...موظفی...اونجور که "من" میخوام باشی!!! گفتم یادآوری کنم😏😉
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز