2726

دل همرو تونستم بدست بیارم به جز شوهرم 

هرجا میرم بهم میگن خوش اخلاقی ...سه هفتس عروسی کردم عروسی کوچیک خودمونی گرفتیم ..خیلی فامیلای شوهرم تازه دارن می بینن منو.. همه خوششون میاد 

فامیل شوهرم بعده چهل سال از خارج اومده یذره باهام حرف زد برگشت ب مادرشوهرم گفت چقدر خونگرمه عروست ... چندماه قبل عروسیم کتف و فکم شکست نه روز بیمارستان بودم کل پرستارا عاشقم شدن فوری باهاشون دوست شدم دکتر ک فکم جراحی کرد میگفت تو دخترخودمی هی میگفت چقد صبوری ینی بیش از صدبار این جمله رو بهم کفت   ..اینجا ک اومدم همسایه ها خیلییی فیس و چسی هستن ولی تا باهاشون سلامعلیک کردم توی اسانسور... یبار دیدم خانومه برام کیک اورد بعدم گفت روزا بیا پیشم منم تنهام بعدم گفت تاحالا با هیشکیییی رفت امد نداشتمو هیشکیو راه نمیدم خونه م 

حالا اینارو گفتم 

منظورم اینه اگه من بدم به گفته ی شوهرم 

چطور بقیه اینو‌نمیگن ..به شوهرمم گفتم .. گفتم من بدم چرا فامیلات انقد ازم تعریف کردن ....مادربزرگش از قبل عید اومده خونمون هنوز نرفته ...میگم چرا ننه ت انقد اینجا راحته .. چرا همسایه میخاد باهام معاشرت کنه .. هیچ جوابی نداره هیچییی

پنجاه تا صلوات نذر کردم برای امام زمان و همون روز حاجت گرفتم الهی شکر . زدم امضا که یادم بمونه 
خب شوهرت چرا میگه بدی؟

از همههه چییی ایراد میگیره هرکار میکنم یه چیزی میگه اعتماد بنفسم ازم میگیره

پنجاه تا صلوات نذر کردم برای امام زمان و همون روز حاجت گرفتم الهی شکر . زدم امضا که یادم بمونه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

از همههه چییی ایراد میگیره هرکار میکنم یه چیزی میگه اعتماد بنفسم ازم میگیره

وا خب بگو می خوای دور از جون سرمو بذارم زمین تا تو راحت باشی ... منم انسانم، موجودم نفس می کشم با این کارات خودتو از چشمم ننداز ... اگه دوست نداشتم بهت بله نمی گفتم .... ازدواج برای تکمیل شدن زن و مرد هستش نه تغییرشون ... بهش گوشزد کن که این اولین باره که وارد زندگی شدی ... قرار نیست که همه چی رو اونجور که اون می خواد بلد باشی ... ازش بخواه ایرادی اگه تو کارت هست بهت یاد بده ... منم روزای اول آشپزی بلد نبودم خانه مادرم خوب بودما ولی خانه خودم همه رو می سوزندم یا خام بود ... خودش بهم ایرادامو گفت یادم داد ... اولش با جنگ و جدال بود الان بعد دو سه سال دیگه خیلی راحتیم ناراحت هم نمیشم

2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730