اگه تاپیکامو نگاه کنید همش درباره یه چیزه هربار با یه اتفاق جدید . بخدا پدرشوهرم قصد جون منو داره . لعنت بهش .تف به شرف نداشتش
از اول عید دارم به شوهرم اصرار میکنم بیا بریم خونه بابات میگه نمیام باهاش قهرم با هزار بدبختی راضیش کردم امروز صبح بریم پدر و مادرشو ببینه .تو راه زنگ زد به مادرش گفت داریم میایم اونجا .مادرشم بلند شده غذا بار بزاره واسه ناهار پدرشوهرم کلی فحشش داده بعدشم مادرشوهرمو برداشته برده خونه خواهرشوهرم . علنا در خونه رو به رومون بست. ما رسیدیم هرچی در زدیم هیچ کس باز نکرد به خواهرشوهرم زنگ زدم گفت آره اینجوری شده . شوهرم داغون شد خودم بدتر . بخدا دارم میمیرم از این کینه ای که از ما داره .میگه چرا خونه اجاره کردید از پیش ما رفتید . میخواد من طلاق بگیرم.شوهرمم میگه تو و بابام مامانمو ازم گرفتید. دیگه بریدم چکار کنم