یه خانم حسودهستن که توی روی من میخندن، بعد پشت سرم اینکارو میکنن. چه واکنشی نشون بدم ؟ بفیه همکارا بهم گفتن تو هم شنبه میای ؟ گفتم کجا؟؟؟ گفت همون شام توی فلان رستوران !!!
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
اخه اونننیدونه که من میدونم!! به نظرت بهش بفهمونم که میدونم
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
سریع بگین آهااان اون؟؟ اینقدر کارای مهمی دارم این یادم رفته بود نننه بابا من خودم با یک عزیزی قرار مهمی دارم به هیچ عنوان نمیتونم بخاطر این موضوع پیش پا افتاده اون قرار بهم بزنم
خونه ی ما دورِ دوره پشت کوههای صبوره پشت دَشتای طلایی پشت صحراهای خالی خونه ی ماست اونورِ آب اونورِ موجهای بی تاب پشت جنگلای سروه توی رویاست،توی یه خواب،پشت اقیانوسِ آبی پشت باغای گلابی اونور باغای انگور پشت کندوهای زنبور خونه ما پشت ابرهاست اونور دلتنگیِ ماست تهِ جاده های خیسه پشت بارون پشت دریاست💖💖💖💖💖💖💖بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک و ناز و آرومه حتی الان از پشت این دیوار که ساختن تا دوستت نداشته باشم اَتل و متل بهار بیرونه مرغابی تو باغش میخونه باغ من سرده همه ی گلاش پژمرده دونه دونه بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه...بارون بارونه دلم تنگه پرتقالمن گلپر سبزه قلب زار من منو ببخش از برای تو هرچی که بخوای میارم اَتل و متل نازنین دل زندگی خوب و مهربونه عطر و بوش همین غم و شادیه کوچیک و بزرگمونه.💖
عزیزم اونوقت این باعث نمیشه سایر همکارا بگن چرا این دعوت نشده ؟ این باعث نمیشه به نظر بیاد انگار من کاری کردم که این بی شخصیت به من نگفته تا منو بد جلوه بده
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
عزیزم یا خودتو بزن به پر رویی برو جلو جمع خیلی نمیتونه چیزی بگه اگرم گفت بگو بقیه گفتن همه دعوتن دیگه منم اومدم یا اینکه کلا به یه ورت تو روش هم باهاش سرسنگین باش خیلی زیاد و خیلی رسمی باهاش رفتار کن
تواضعی عزت بخش به خدا تواضع کن و در برابر فرامینش مطیع باش تا زورگویان نتوانند تو را ذلیل و فرمانبردار خود کنند ارزش هرفرد متناسب با فرمانده اوست 💕
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
خب مگ راه دیگ داری؟؟؟مثلا میخای باهاش دعوا کنی یا قهر کنی بگی چرا منو دعوت نکردی؟؟؟اونم تو صور ...
!!!!
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.