بیست و پنج شیش نفر مهمون داشت
انقد این زن بیعرضه س هی دور خودش میچرخید کباب و جوجه از بیرون سفارش داد بعد برگشته بمن میگه برنجو میذاری ..منم تا حالا برا این تعداد برنج نذاشته بودم ولی دیگه گفتم باشه ... بعد برگشته میگه بنظرت سالادم درست کنیم وسایلشو دارم گفتم بیار درست کنم خودشم نشست پیش مهمونا .. بعد یه سری مهمونا اصلن منو ندیده بودن چون عروسیمون مهمون درجه یکو فقط دعوت کرده بودبم سه هفته پیش بود عروسیه کوچیک گرفتیم بعد اینایی ک از من تعریف میکردن میکفتن چقد بانمکه ماشالاه و فلان مادرشوهرم تو جوابشون میگفت مفت چنگه صاحبش ب ما چه ....