شوهرم با چند تا پوشه اومد بالا گفت اینارو نگاه کن ببین نمیخوای؟!
تندیس فارغ التحصیلیت هم هست، بندازم دوریا بیارم بالا؟!
رفتم پوشه رو نگاه کرذم قشنگ پرت شدم به سیزده چهارده سال پیش
کارنامه هام رو دیدم، نمرات عربی و زیست و شیمی و فیزیک همه نوزده و هجده و بیست😂😂
وای چقدر درس میخوندم.. بی هدف!!
چون خود درس خوندن حالمو خوب میکرد، ریاضی مثل مسکنی که باعث میشد نفهمم دور و برم چی میگذره عمل میکرد
یا مثلا یه وقتایی برای کم نیاوردن دوست داشتم بالاترین نمره باشم
رفتم فرم هدایت تحصیلیمو دیدم، شاخ در اوردم، اولویت اولم تجربی بود، دومی انسانی، سومی زیاضی
ولی رفته بودم ریاضی و معدلم توی همه ی سالا نوزده و نیم اینجوری بود
بعد به یه حس پوچی رسیدم
انگار با دیدن اون کارنامه ها اخرین وابستگیم هم به رشته ی دانشگاهیی که خوندم قطع شد
همه ی کتابام و جزه های خوشگلمو گذاشتیم پشت ماشین ببریم انقلاب و بازیافت کاغذ
نمیدونم حس کردم بیخودی حرص میخوردم تو مدرسه و دانشگاه
نمیدونم الان چه نتیجه ی اخلاقی رو بگم بهتون
خودتون بنویسید چه نتیجه ای میگیرید 😂
فقط میگم چرا ادم اون زمانی که امکاناتشو داره، نمیدونه چی میخواد ولی وقتی 27 سالش میشه میدونه چی دوست داره و چی میخواد ولی شرایطش سخت شده؟! 🤔