عسل جون من هفته دوازدهم رفتم و جنسیت رو بهم گفت...حالا یادم به یه چیزی افتاد خندم گرفت....چون نتونسته بود کام بچه رو ببینه گفت به دنیا که اومد بیارش ببینمش....منم بردم....حالا که فکر میکنم خندم میگیره...
پسرم....مرد من.....دستان کوچک و نگاه شیرینت تکیه گاه امن من و وجودت آرامش بخش لحظات دلواپسی من است....ممنونم که هستی