چند بار اقدام کرده ولی برگشته دوباره! الانم که وقیح شده کلا!
اون زندگی از چشم من افتاده،حتی دلم هم برای اون زندگی تنگ نمیشه! توی شهر غریب روز به روز افسرده تر میشدم،مشکوک به سرطان بودم عین خیالش نبود،بچه سقط کردم عین خیالش نبود! اگر توی قهر میرفتم توی اتاق و خودمو میکشتم،تا وقتی که جنازم بو بگیره ،نمی فهمید که من مردم
دو سوم زندگیمون بیکار بود،بعدم که پولشو خرج مواد و سیگار میکرد و سرکوفت بی پولیشو توی سر من میزد،در صورتی که دوساله که لباس نخریدم،فقط خرج شکم میداد که اونو هم منت میذاشت! حالم ازش به هم میخوره😖