بچه ها سلام ... واقعا از سر دلسوزی خابم نمیبره اول اینکه بابام حالش خیلی خوب بود امروز شاگردش زنگ زد گفت باباتون بی هوشه و خلاصه بابامم راننده ماشین سنگین هست اونم تو یه شهر غریب تو آستارا لطفا برا حالش دعا کنید ممنون میشم...دوم اینکه بعد از اون جریان شب ساعت ۹ دایی ام اومد خونه بابام از دست آدمایی ک دنبالشن فرار کردن و خودشو انداخت تو خونه ما و اینکه اون آدمها چن روزه دو بر خونه بابام هستن خلاصه دایی ام یکی از اونارو زده تا حد مرگ ناکار کرده بعد داداشم دایی مو با لحن
خیلی خشن اط خونه بیرون کرد چونکه اگه تو خونه ما بگیرنش برامون درد سر میشه بعد دایی هم رفت و دیگه تا الان نمیدونم گرفتنش یا ن اگه بگیرن اونو میکشن خلاصه خیلی دلم بر دایی هم میسوزه از یه طرف بابام از ی طرف داییم