خب
اسم من محدثه هست 18 سالمه رشتم انسانی حقوق و متولد استان مرکزی اراک هستم بچگی عجیبی داشتم پدرم متولد 1321 بود یعنی اگر الان زنده بود نزدیک 80 90 سالش بود ولی از دنیا رفته
بابام 3 تا زن گرفته بود که اولیش فوت شده بوده و ازش ی پسر داشته و دومیش هم باز فوت شده بوده که 7 تا دختر و یک پسر براش بدنیا میاره و سومیش هم البته زندس و یک زن فوق العاده غربت که از اون هم دوتا بچه و زن چهارمش هم من میشم یعنی محدثه تک دختر منو بابامو مامانم و یکی از خاهر های ناتنیم از زن دوم بابام در کنار هم زندگی میکردیم بابام آسم داشت و این خاهرم سرطان همیشه من شاهد دعوا های پدرم با مامانم با کمربند بودم :) حتی پدرم منو با کمربند کتک میزد و تحقیرم میکرد جوری میزد که شبا از شدت درد بقل بخاری میخوابیدم من همیشه تو حسرت محبت دیدن ازش بزرگ شدم بابام تو کارخونه بازنشسته بود و ی خونه داخل پایین شهر داشت با یک باغ و زمین همینا و داشت همیشه بهم میگفت اگر درس بخونم چیزی نمیشم
:(بهم میگفتن پا زنگوله طابوت 😞