2733
2734
عنوان

طلاق به خاطر حماقت خودم. .. 😭😭

| مشاهده متن کامل بحث + 1132 بازدید | 45 پست
شوهرم فرستادم خونه بابام... میگه دیگه نمی خوامت... مهرت از دلم رفته... چون تو دروغگویی و به حرفهاش گ ...

نمیشه باهاش صحبت کنی؟بهش بگو که پشیمونی از گذشته و میخوای همه چیو از نو شروع کنی..حیفه زندگیت از هم بپاشه تمام تلاشتو واسه حفظش بکن💔

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

بدرد بخور که نبود.... از اشتباهات خودم ناراحتم... آخه 11سال عمرم به باد رفت و بابایی که باهام آشتی ن ...


اولا ممکن بود تو گوش میدادی بدترش سرت میومد

دوما طلاق هیچ وقت باعث ابرو ریزی نیست 

سوما همیشه وقت جبران هست 

همیشه سعی کن تو زندگیت تعادل داشته باشی

اگر واقعا تو مقصری و همسرت دوست داری زنگ بزن و بگو متوجه اشتباهم شدم ومیخوام جبران کنم بعدشم یکم دلبر ی کن تا اروم بشه 

حتما سرکار برو حالا فقط عوضش کن

ارتباط با دوستات قطع نکن کم کن

دروغگویی جدا بزار کنار

2731
اولا ممکن بود تو گوش میدادی بدترش سرت میومد دوما طلاق هیچ وقت باعث ابرو ریزی نیست  سوما همیشه ...

آخه من یه اشتباهی کردم یه دوست خیلی خیلی ج ن ده داشتم... شوهرم دوست نداشت بیاد خونم... رفت و آمدم و باهاش قطع نکردم بعد ازش عذر خواهی کردم و تا 2هفته باهام قهر بود تموم شد... اما بعد مامانش با من خیلی بد رفتار کرد.. هرجا می خوام برم مامانش جلو منو می گیره انگار دزد گرفته... وکلی سیم جین م می کنه... تا اینکه از آخر ورداشت ه به شوهرم گفته معلوم نیست زنت شب کجاست... وکلی داستان برام درست کرده.. 

2738
نمی دونم... حتما هر روز منت سرم میزاره... 

ببخشیدها ولی به نظر من منت خونه شوهر شرف داره به خونه پدری چون اون غریبه هست اینا خودی خودشم خونه شوهر که همیشه جنگ و دعوا نیست بری هم خونه پدری بقیه می یان می خورن می رن انتظار دارن شما همش پذیرایی کنی نظرم رو گفتم

یعنی میشه... چند سال باز باید تلاش کنم

چندسال که نه برای همه عمر درست رفتار کن در مرحله اول برای آرامش خودت .. عزیزم قرار نیس که هرچی خونوادت گفتن چشم بگی افراط تفریط رو بزار کنار فقط درست و پخته رفتار کن نه بخاطره جلب نظر خونوادت فقط بخاطره آرامشو آینده خودت 

الهی عزیزم خوشبخت بشی... اما خانوادت چیزی نمی گن.. 

ازدواج اولم ک تقصیر پدر بزرگم بود خیلی سنم کم بود ۱۴ سالم بود کسی هم رو حرفش حرف نمیزد ازدواج کردم معتاد بود..بعد دیدم با این شرایط نمیتونم کنار بیام پدربزرگمم نمیزاشت طلاق بگیرم دیگ بعد ی سالو نیم دیدم نمیتونم رفتم بهزیستی موندم خودشون طلاقمو گرفتن بعد ۱۸ سالگی ولم کردن اومدم بایکی دیگ دوس شدم ازدواج کردم شیش ماه بعد جداشدم.خونه پدربزرگ سخت بود زندگی کردن من نمیتونستم کنار بیام ساعت ۷ شب بخوابم.بعد ک طلاق گرفتم رفتم با رفیقم زندگی کردم نزدیک یکسال بعد با شوهرم رفیق شدم..شرایطمو میدونست فامیلمونم هست..ی بار بخاطر مسائلی خودکشی کردم رفتم کما شوهرم ک اونموقع هنوز دوس پسرم بود اومد پیدام کرد بردم بیمارستان بعد ک مرخص شدم منو برد خونه پدر بزرگم اونام گرفتن منو زدن😕دیگه گفتم برم بهزیستی صحبت کنم شاید منو ببرن پیش خودشون ولی شوهرم نزاشت.اول ب پدرش گفت دید پدرش مخالفه و میگه این دوبار طلاق گرفته ب درد نمیخوره اینم دستمو گرفت برد تهران خونه خواهرش چند روز موندیم بعد عقد کردیم:/ الان همه باهامون خوبن بابامم میگه ی بار تو زندگیت انتخاب درست کردی..البته بنده خدا فکر میکنه خوشبختم در صورتی ک نیستم شوهرم دست بزن داره:/من برام مهم نیست ده بارم ازدواج کنم ببینم طرفم خوشبختم نمیکنه جدا میشم.نهایتا دیگ کسی منو نگیره دیگ😂

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز