عروسی یکی از فامیلایه خانومی بود رویکی از صندلیای دم راه نشسته بودو از اول تااخرمراسم همه روبراندازمیکردویه ایرادی ازشون میگرفت
از رنگ و مدل مو گرفته تالباسوارایشواینا
همشم هرکی از ماماناکه بچه کوچیک داشتن ردمیشدن میگفت بچه هاشونونذارن بلندشن یاکه کسی میخواست بره بیرون میپرسیدکجا😐
یکی لجش گرفت از دستش به سن و سال خودش بود گفت میخوام برم💩اجازه هست؟😐😂