سلام تا حالا با کسی بودین ک انگار سالهاست اونو میشناسین خیلی راحت بودین باهاش عاشقش شدین این وسط
من با یکی شوخی شوخی دوس شدم مث ی رفیق بودیم خیلی همو میخاستیم ی دل ن صد دل بعد ی باره پسره سرد شد نمیدونم چرا البته بهم میگف چون برام عزیزی ممکن اسیبی بهت بزنم نمیخام ادامش بدم میگف ی تیکه از وجودمی ولی اگه پیشم باشی اسیب بت میزنم نمیخام نقطه تاریک زندگیت باشم خدافظی کردیم خیلی محترمانه ولی من شب و روز ندارم همش گریه زاری تایمش هم زیاد نبود خیلی کم بود ک باهم بودیم ولی انگار بابام بود رفتارش باهام دیونش شدم میدونه خیلی دوسش دارما بخاطرش دارم نماز خون میشم میگم بخاطر کارا گذشتم خدا نمیخواد بزاره باهام باشه از کرده و نکردم توبه کردم ولی حتی ی بارم پیامم نداد دارم دیونه میشم انقد خوب بود باهام ک شک کردم این پسره همش میگفتم تو بابامی الان نمیتونم دل بکنم قران میخونم خدا رو قسم میدم اگه برگرده نوکری خونه خدارو میکنم دارم دیونه میشم برام دعا کنید