خواب دیدم زنداییم سیده اومد بغلم نشست سینه هاش بیرون آورد همین طور ب دخترش شیر میداد میخورد یا با سینه ها مامانش بازی میکرد نشسته بود تو بغلش منم همین طور نگاه میکردم میگفتم چقدر قشنگ میخوره چقدر خوبه متاهل هم هستم سینه هاش بزرگ و سفید بود سفت بود انکار آنقدر شیر داشت