داستان زندگیمو. سوم راهنمایی بودم با یه بنده خدایی دوست شدم به اصرار خودش آشنا بود فامیل نه. من دوسش نداشتم ولی اون عاشق من بود من بچه بودم خام با یکی دو نفر دوس شدم یه شیطنت هاام داشتیم. این پسره که دوسم داشت ول کردم رفتم پی خوش گذرونیم اینقد واسم گریه میکرد به گوشش میرسید با یکی رفیق شدم مثلا
دنیا چقدر هیچ است وما برای هیچ چه ها که نکرده ایم!! /میخوای قدر زندگیتوبدونی؟برو۱_زندان ۲_بیمارستان۳_قبرستان توزندان میفهمی آزادی توبیمارستان میفهمی سلامتی توقبرستان میفهمی قدرت ونعمت زندگی داری.../بیاین دل نشکنیم...شاید فردا ما نباشیم ....نمیدونم دلم گرفته وقتی ۴۵۰۰۰نفر تویه روز تویه لحظه تویه ثانیه بازلزله ترکیه رفتن وقتی ....بیخیال فقط بدونین دنیا ارزششو نداره تا هستین زندگانی کنین نه زنده مانی!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.