ما صبح رفتیم یه باغ که خیلی زیبا بود باغ شخصی بود اما ما صاحبشو نمیشناختیم از سرایدار اونجا اجازه گرفتیم و رفتیم داخل داشتیم صبحانه میخوردیم که صدای ناله ی سگ شنیدیم منو همسرم صبحانه رو بیخیال شدیم دنبال صدا رفتیم دیدیم یه سگ با هفت تا توله ی خوشگل که میشد گفت تقریبا ده روزه به دنیا اومدن پشت بوته ها خونه داشتن فهمیدم سگ نگه بان اون باغه رفتم نزدیکتر دیدم مامان سگه پوووست و استخون از گرسنگی ناله میکرد بچه هاشم همش میرفتن سینه شو میگرفتن اما درغ از یه قطره شیر مادر و بچه هاش از گرسنگی داشتن میمردن جالبه چند دقیقه بعد ما صاحب باغ اومد و اونا رو در اون وضع دید بی تفاوت رد شد منم داداشمو فرستادم برا توله ها از خونه شیر اورد به مامان سگه هم جوجه دادم باورتون نمیشه ذوق رو تو چشاشون دیدم حالم بد جور خراب شد شوهرم این حال منو دید قول داده هر روز بریم براشون شیر ببریم ببخشید طولانی شد
تو روخدا نسبت به حیوونا انقد بی تفاوت نباشبد
طفلکی ولی من یه بار صحنه خیلی بدتری دیدم
زبرینا جونم خدا خیرت بده مهربونم عاشقتم
خدا خیرت بده عزیزم
چه صاحب باغ سنگدلی بوده😡
چه انسانهای شریفی هستید! باعث افتخارید!
ای جان.کار خوبی میکنی عزیزم
آخی چه کار خوبی کردید
بعد غذا توله ها سرحال بازی میکردن
اخیی عزیژمممم منم ناراحت شدم دستتون درد نکنه
من برای همین تقریبا بیرون نمیرم. نمیدونم این نژاد بی رحمی رو از کجا گرفته. بری بیرون هر ساعت یه حیوون ازاری یه بی تعهدی و بی وجدانی. الهی که خیرنبینن
صاحب باغ یه آدم فوق العاده پولدار بود بابا خب چی میشه چند روز یه بار برای این حیوون که نگهبان باغته غذا بیار
خیرشو میبینی حتما مطمین باش
آفرین. کار خوبی کردین. دستتون درد نکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
