دفعه ی قبلی که گفتم برنامه کردیم برا اومدن به خونمون حالا فردا قراره بیان
زنگ زد گفت عزیزم چه میکنی با زحمتای ما
گفتم چه زحمتی نگو بابا شما رحمتین
گفتش که تقصیر خودت بود گفتی وگرنه ما که قصد نداشتیم مزاحم شیم
منم یادم افتاد برنامه رو خودم چیدم ذوق مرگ شدم رفتم تو فاز گفتم آره بابا لامصب گو💩هی بود که خودم خوردم حالا دارم بهش ذوق میکنم😐😐😐 شوهرم خشکید قشنگ😐😐😐
بعد اومدم صافش کنم گفتم عجب گو🤎ه خوبی بودین ولی😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
دیگه نمیدووووونم کجا باید برممممم خداااااااااااااا
شوهرم میدونه من یکم شل مغزم و سوتی های زیادی میدم ولی دیگه سخنی نداشتم با مادرشوهر امیدوارم بلیطاشونو کنسل نکنن چون بعدش تلفنو قطع کردممممم😬😬😬😬😬