مامان من نمیدونم مشکلش چیههههه!!!!! به خدا که بابام پیش هزار تا مشاور برددش افسرده نیست فقط تنبله😭
بابام عاشقشه از مو نازک تر بهش نگفته ولی مامانم تا ظهر خاب بوده از بچگی که یادم میاد بقیشم تو گوشی
خونمون همیشههههه داغون بود و غذا هیچچچچ وقت نمیپخت شاید سیب زمینی😭
بابام وضعش خیلی خوبه خونه پر گوشت و مرغع
من بچه بودم بابام کارهای خونه رو میکرد و اشپزی میکرد مامانم همیشه خاب بود تا من بزرگتر شدم و من انجام دادم
حالا که من هم درس میخونم و هم عقد کردم و دیگه خیلی کم خونه ام وضعیت خیلییییی داغون شده یه داداش کوچیک دارم که ۹ سالشه
یه هفتس از وقتی بیدار میشم میرم کتابخونه بر درس میام یه ساعت خونه ناهار بخورم برم میبینم مامانم غذا نذاشتع خودم مجبور میشم یه چیزی فوری بر داداشم بپزم برم وقت نمیشع خودمم بخورم
حالا این دوروز که از برنامم عقب مونده بودم اصلا وقت نداشتم نون و پنیر خوردیم شبم میومدم بیهوش میشدم از خستگی
حالا دیر اومدم خونه داداشمم از مدرسه اومد گف مامان غذا پختی🥺گف اره بچم بال دراورد رف دستاشو شست اومدیم بخوریم دیدیم مثل همیشه یه مرغ خشکککککک که طعم داغون میده و الان یه هفتسخداشاهده اگه غذا بخاد بپزه اینو میپزه
داداشم انقدددددددد گریههههه کرد گف من چه گناهی کردم مامانم تو شدی😭 براش غذا سفارش دادم
میمونم خونه شامم براش بپزم با غذا بر ناهار
حالم خیلی بده😔