من با شوهرم و مادرشوهرم اینا رفتیم مهمونی مشروب آوردن همسرمم خورد من گفتم نکن گفت تلخی نکن سالی س باره ۴ پیک خورد،منم کاملا تو قیافه رفتم
بعد نخورد دیگ
بعد حال خواهرش بد شد من باهاش بلند شدم ببریم دکتر اونجا دو سه بار باهام حرف زد چشم غره رفتم گفت اه
بعد رسیدیم دکتر نبود هی بلند میگفت پس این دکتر کو منم بلند گفتم برای چی داد میزنی بزار بشینه مریض بعد
که گفتتت مردمم کم پا پی من شو با عصبانیت و بلند
بعدش باهم حرف زدیم شب بغلم کرد اما یادم نمیره سرم داد زد اونجا