من عقدم ۴ ۵ روزه شوهرمو ندیدم یکی دوشب اول گفتم ولش کن شاید بخواد بمونه خونه ی خودشون چون تازه دیده بودمش دلم خیلی تنگ نشده بود
جدیدا تازه ماشینشو فروخته متنفره ک با تاکسی اینور اونور بره دیگه خب این چندروز ن گفت بیا بریم بیرون ن تعارفم کرد ک برم خونشون ن خودش خواست ک بیاد
خب
منم دیگه طاقت نیاوردم پریشب بهش گفتم نمیای پیشم گفت ن وسیله نیست فردا میام منم گفنم باشه دیروز نیومد دیشب باز گفتم مگه قرار نبوده بیای گفت میام یکم دیگه منم رفتم حموم کلی ب خودم رسیدم
خب
ک گفت پیش پسرداییم ک مهمونی دور همی گرفته چندروز دیگه عروسیشه رفیقاشو دعوت کرده گفتم خب تو ک گفتی میای خیلی عصبی شدم
گفتم باشه و شب بخیر گفتم و سعی کردم بخوابم خوابم برد زنگ زد گفت میخوام بیام گفتم باشه و بعد پیام داد دیروقته ماشین گیر نمیاد باز اعصابم بهم ریخت
با بدبختی باز خوابیدم باز زنگ زد الان میام اونور بعد دوباره گفت زنگ میزنم آژانس محلشون جواب نمیدن ماشین نیست منم دیوونه شدم گفتم صددفه از خواب بیدارم کردی ک بگی ماشین نیست؟
افرین حالاشدی دختر عاقلی که ارزش خودشو میدونه،اونکه مرده براش فقط یچیز مهمه اونم عشقوحاله اونم وقت وبیوقت،براش مهم نیس تو چقو منتظرش بودی وبیخوابی کشیدی و این چیزا،مردااصلا متوجه این چیزا نیستن،پس یکم ناز کن و راحت خودتو در دسترسش قرارنده بزار یکم تشنگی بکشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
