خالم تازه ازدواج کرده، مامانم 1هفتس امروز فردا میکنه ک یروزی منم باشم دعوتشون کنه
اخه من راه دورم
الان دو روزه برگشتم، مامانم واسه امشب دعوتشون کرده، مام ظهر اومدیم خونه عمو شوهرم، قرار بود غروب برگردیم، الان خاهرشوهر گوزوم زنگ زده منم شب میام، ما از اول گفته بودیم ک غروب میریم دعوتیم
مادرشوهرم صدبار زنگ زد میگه بمونین منو دخترمم میخایم بیایم
شوهرمم زنگ زد مامانم گف نمیآیم
حالم ازشون بهم میخوره
میخام الان ک اومدن بی محل همه بکنم بفهمن بزور منو نگه داشتن اشغالا