صبح ساعت شش و چهل و پنج دقيقه دخترم بيدار شد نخوابيد تا طرفا ٩
٩ كه خوابيد منم باش خوابيدم تا ساعت ده
از ده صبح مشغول تميزكاري خونه بودم و نهار درست كردن و شستن ظرفا تا ساعت ٣
ساعت ٣ مشغول درس دادن به بچه كلاس اوليم
اين وسط دخترمم هي اذيت ميكرد كتاباشو ميگرفت هر دقيقه بايد با يه چيزي سرگرمش ميكردم تا ساعت پنج و نيم خلاصه مشغول درس دادن و سرو كله زدن با اين وروجكا بودم
پنج و نيم پسرمو آماده كردم باباش بردش كلاس زبان
توي اين فاصله من بلند شدم كتابا رو از وسط سالن جمع كردم اسباب بازيا رو جمع و جور كردم بعدشم گير درست كردن شام شدم تا شام خورديم ظرفارو شستم ساعت شد ده
ساعت ده دوباره مشغول جمع و جور كردن سالن شدم
بچه ها خيلي ميريزن تا ساعت ١١
از ساعت ١١ بردم توي اتاق بخوابن تا همين الان مشغول گيج كردنشون بودم
الان يه چاي خوردم دراز كشيدم
نميدونم حالا بخوابم يا از سكوت لذت ببرم
خلاصه خدا قوت به همه مادرا🌹