یکبارم خواب دیدم با مامانبزرگم و دوستای مامانبزرگم رفتیم لباس زیر فروشی 😑
حالا همشونم با بیحجاب و با عینک و عصا و ... نشسته بودن وسط مغازه 😂
بعد یکیشون ش .............. و .............. ر ............. ت .......... و گرفته بود دستش به اون یکی نشون میداد میگفت خوبههههه ؟
اونم نگاه کرد گفت ارهههههههه
بدبختها نمیشنیدن هم و 😂