|•همون آب_آلبالو•| |•پیوسته در تاریخ ساعتی فرا میرسد که در آن، آنکه جرئت کند و بگوید دو دوتا چهارتا میشود، مجازاتش مرگ است•| |•از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود، آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم•|
ما دوازده سیزده سال قبل ازدواج کردیم هر دو شاغل بودیم کمی سرمایه هم شوهرم داشت عروسی هم ساده گرفتیم نه که نگیریم ساده گرفتیم الان خب چیزایی داریم ولی اگه الان ازدواج کرده بودیم با مغز اقتصادی و اینا کار پیش نمیرفت الان خیلی همه چی گرونه
موقع ازدواج واقعا صفر بودیم همسرم دستش تا حدی داش ولی متاسفانه تصادف کرد همه چیش رف برا عملاش... تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم باهم شروع کنیم من جهاز پول نقد داشتم همشو ندادم وسایل یکم پس انداز کردم همسرمم واقعا کاری و مرد زندگی بود خلاصه باهم برنامه ریزی کردیم فکرامونو گذاشتیم رو هم و خداروشکر بعد ۶سال هرچی میخواستیم رسیدیم و الان خیلی راحتیم خداروشکر اول خود خدا بعد خودمو همسرم و بعد اعتماد پدر مادرم که اصلا دخالتی نداشتن حتی نگفتن پول جهاز چیکارا کردی گذاشته بودن اختیار خودم