ممن که یه کلاس از دست شیطونی هام اسی بودن ساعت ها میشستم بچه هارو نگاه میکردم به فکر این که اون ها مامان باباشون از هم جدا نشده خیلی دوران سختی بود ولی خب خدا رو شکر مشکل ما خل شد تو همون دوران پدربزرگم هم فوت کرد
برای منم خیلی سخت بود چون خیلی باهم صمیمی بودیم و همیشه اون حلال مشکلاتمون بود