ما ۷ ماه ازدواج کردیم، شوهرم زمان مجردی خیلی به خواهر برادر مادرش کمک کرده حتی بهشون زمینم بدون هیچ چشم داشتی داده،الانم کم و بیش کمک میکنه
زمان نامزدی گاهی میخواستیم بریم خرید شوهرم پولارو میریخت کارت من،یکی دو بار به شوخی مثلا گفت اگر فردا روزی اتفاقی بیوفته مشخصه من پول ریختم به حسابت،
منم به این چیزا فکر میکردما ولی هیچوقت به زبون نیاوردم، بعد ازدواجم یه بار صحبت مهریه میکردیم من گفتم هیچ اعتقادی به مهریه ندهرم یهو گفت فردا بریم مهریتو ببخش که دیگرانم یاد بگیرم،منم سکوت کردم اونم دیگه یادش رفت این بحث،من و شوهرم هر دو کارمندیم شوهرم میزان قسط هایی که داشت تقریبا زیاد بود بعد ازدواج با هم پرداخت کردیم،منم قسط داشتما ولی نسبت به اون کم بود،قرار بود کل پولارو هر ما بریزه حساب من خرج و قسط ها رو من بدم، اینم بگم شوهرم خیلی خیلی ولخرجی و مادرش خیلی ازش انتظار داره هر سری زنگ میزنه پول ندارم بهم بده گوشیم خرابه دنپایی ندارم و ... شوهرمم واقعا مهربونه نه نمیگه،خودمم بهش هر چی بگم برام میخره،
ماه پیش من ماشین خودمو که زمان مجردیم خریده بودم فروختم قرار بود پولش خرج نشه،دیدم شوهرم زیاد ولخرجی بهش گفتم جمع کنیم یه دو تیکه طلا بخریم من فلان طلا رو ندارم گفت باشه،موقع ازدواج چون شوهرم پول نداشت سرویس ساده گرفتم هیچ کدوم از خانوادشم بهم هدیه ازدواج ندادن،خلاصه پول که جمع شد رفتیم طلا خریدیم شوهرم همونجا گفت منم از این انگشتر طلا دوس دارم منم گفتم خب بردار،بعد یه سری وسایل دیگه یهو دیدیم پول ماشینم رفته.
یه مقدار مونده بود شوهرم گفت بابت قسطها پرداختش کن ماه بعد راحت باشیم،حالا این ماه چون قسطی نیست هیچ پولی نریخت حسابم،قرار شد برای سرمایه گذاری از این بع بعد حقوق من بابت سرمایه بمونه ولی یهو امروز زنگ زد اینقدر پول بریز کار دارم،منم سر کار بودم دیگه نمیشد بپرسم چرا ریختم،بعد گفتم مگه قرار نشد پول من دیگه دست نخوره خندید گفت خودت فرستادی،حس خیلی بدی بهم دست داد،بعدشم خواهرم یه پولی قبلا داده بود در حد ۳۰۰ هزار تومن،به شوهرم گفتم شماره کارتشو ندارم گفت بریز به حساب من، من میریزم به حسابش،به خنده گفتم خجالت بکش اینقدر پول پیشته من پول بریزم حسابتون خنده گفت همینه که هست،اونجاست که احساس خطر کردم،
یه مساله دیگه،من تا چند ماه دیگه باید وام مسکن بگیرم یعنی جایی که مشغول کارم بهم میدن،و حتما باید خونه به نامم باشه،خونه ای که الان داخلشیم به اسم شوهرمه و رهن بانکه یعنی اینو نمیشه به نام زد،جز اون وام چندتا وام دیگه ام دارم خودم میتونم یه خونه اپارتمانی خیلی کوچیک بخرم که وام رو بگیرم،ولی اوایل شوهرم گفت بزار باغم نم بفروشیم خونه خوب بگیریم،حالا دو سه بار بهم گفته تو همه واماتو بگیر جز مسکن،منم اگر نشد باغ رو بفروشم یه وام میگیرم زمین میخریم
حس میکنم دوس تداره چیزی به نامم بشه،تمام این حرفا و رفتارا باعث شد امروز همه چیو بگم تمام حرفایی که بهم زده، حالا میگه تو شیطونی که این فکرا میاد توی ذهنت،منم گفتم رفتار خودت باعث شده،چطور بدون هیچ حرف و حدیثی به خانوادت زمین و پول میدی ولی برای من همیشه دنبال سند و مدرکی
الانم قهر کردیم