صبر کنی کسی هم میاد که در نگاه اول دل تو رو ببره. منم هفت سال با یکی دوست بودیم خیلی آقا بود و مهربون اما خب متاسفانه چون شهر دور بود و اینکه قبلش باهم دوست بودیم مادرم قبول نمیکرد. میگفت هم برات سرکوفت میشه هم دوری و تنها گیرت میارند اذیتت میکنند. چون تو این هفت سال خانواده ها مطلع بودن و من خونه ی اونها هم میرفتم مهمونی. حتی خانواده شم باهام خوب بودن. اما بحرف مادرم گوش کردم بعد از ۷سال جواب رد دادم. خودمم شوکه شدم از کارم. اونا زیاد پیگیری کردن اما سر حرفم موندم. اون انقد مرد بود با اینکه خطمو عوض نکردم هیچوقت مزاحمم نشد. بعد از ده ماه یه خواستگار خوب واسم اومد و قبول کردم و خانوادم هم راضی بودن. الان هشت ساله زندگی میکنم راضیم و خوشبخت. گاهی به اون آقا فکر میکنم اما نه برای خیانت یا اینکه مثلا همسرم بد باشه و من یهو یاد اون بیفتم. نه. فقط ب خاطرات خوش گذشته فک میکنم گاهی. مثل همه مردم که به خاطرات خوب یا بد گذشته گاهی فکر میکنند. برای همین میگم صبر کن و به حرف خانوادت گوش کن. ضرر نمیکنی. من اون موقع دانشجوی فوق لیسانس بودم بعد از اینکه اون آقا رو رد کردم از بس اذیت میشدم از دوری و برای خدا گریه میکردم یهو یعالمه اتفاقاتی خوب برام افتاد مثلا دوتا مقاله از پایان نامم در آوردم و نمره پایان نامم بیست شد بعد سریع تو یه دانشگاه استخدام شدم و به یک ترم نکشیده خودم دفتر خدمات (پیشخوان دولت) زدم. اصلا خودم باورم نمیشد. بعد هم با همسرم چندماه نامزد موندیم تا شناختم کامل بشه بعد ازدواج کردیم.