2703
2553
عنوان

داستان زندگی و ازدواجم

| مشاهده متن کامل بحث + 174962 بازدید | 292 پست
من ۳۷ سالمه الان چهارسال ازدواج کردم اون موقع پنج سال ازبهترین سالهای عمرمو به پای عشقم گذاشتم د ...

منم کلی مریضی گرفتم..و چاقی...

اصلا نمیتونم ب ازدواج فکر کنم..با وجود اتفاقات دوسش دارم..

چطور تونستی ازدواج کنی..

برات ارزوی خوشبختی بیشتر و بیشتر می کنم...

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

وآقا وسیله آزار زن مردههه😑

این رو قبول ندارم کامل..اما شخصا ترجیح میدم بی دغدغه های زندگی مشترک زندگی کنم تو دنیای تجرد خودم..آرامش بیشتره والا

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
2456
ایی ادامه داستانت ک گفتی جدا تاپیک میزنی لینکشو بده

https://www.ninisite.com/discussion/topic/6954407/داستان-زندگی-و-ازدواجم-تاپیک-دوم?postId=205923977

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
منم کلی مریضی گرفتم..و چاقی... اصلا نمیتونم ب ازدواج فکر کنم..با وجود اتفاقات دوسش دارم.. چطور تون ...

 خیلی خواستگار میومد برام خانوادم ازدستم کلافه شده بودن میگفتن هر روز هر روز یکی میاد خب یه نفرو انتخاب کن چه مرگته؟ درکم نمیکردن ومنم جرات نمیکردم واقعیت روبگم خیلی درونگرا بودم وهستم 

پسرخالم پنج سال بود که میومدومیرفت و پسر خوب وباشخصیتی بود  همه خواستگارامو یه بهانه جورمیکردم رد میکردم میرفت ولی پسرخالمو نمیتونستم ایراد بگیرم

خالمم که ول کن معامله نبود.برادراهام ازدواج کرده بودن خواهرکوچیکترم ازدواج کرده بود وخیلی ازهمه نظر تحت فشاربودم ونگاهها بهم سنگین بود به همین خاطر درسن ۳۲ سالگی به اجبار درحالی که هنوز باعشقم کات نکرده بودم باپسرخالم عقد کردم خیلی روزهای سختی رو گذروندم و زندگیم خیلی تلخ شروع شد وشوهرم خیلی ازدستم زجرکشید  ولی شکرخدا الان خوبم شکر خدا شکرخدا

انشاءالله که توام خوب بشی واین زجرهایی که من کشیدم نکشی

 خیلی خواستگار میومد برام خانوادم ازدستم کلافه شده بودن میگفتن هر روز هر روز یکی میاد خب یه نفر ...

قصه زندگی و ازدواجمو بخون و بهم کمک کن...دوستت داشتم و دارم...                                                                          من یاد گرفتم مسئول زندگیم باشم،یاد گرفتم برای کار و درآمد و خواسته هام تلاش کنم و حس خوب توانمندی و استقلال رو بچشم... ارزوی من برای آینده ام و سال جدید موفقیت، استقلال بیشتر و بیشتر و بیشتره..خدای من به هر خیری که برایم بفرستی سخت محتاجم... 
2714
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز