کرونا گرفتم از مرگ برگشتم از دور فقط زنگ میزد هر از گاهی ،خودم بهش گفتم مامان نمیتونم سرپا وایسم از حال میرم خیس عرق میشم چشمام هیچ جارو نمیبینه یکم برام غذا درست کن بفرست دم در بیام بردارم گفت نه راه دوره کی میخواد بیاره خودت یه چیزی درست کن ،از وقتی بابام فوت شده هیشکیو محل نمیده که نیان خونش شام و نهار وقتب هم کسی میاد از ترسش غذاشو هم با خودشون میارن مگه اینکه خانوم خودش دعوت کنه اونم شاید ماهی یبار بسه یا بازم بگم من راهم دوره خودش بگه بیا بمون بیشتر از یبار برم حموم زود برمیگرده میگه فلان قدر پول اب و گاز میدیم هر ماه