۴ تا خواهرن بعد این آخریه رفت سرکار آزاد
اسمش فاطمس بهش میگفتن فاطمه کامندو از بس دعوایی و شر بود از بچگیش
با یه آقایی که تو کار لوازم آرایشه دوس شد وازدواج کرد
مرده کل زندگیشو بنام دختره کرد ماشین دوتا خونه طلاهای بیسیار😅 خرجای آنچنانی و گشت و تفریح
دختره دماغشو عمل کرد پرتز لب کرد ابرو و مژه و اینا
یعنی پلنگ
حالا دختره مهریشو گذاشته اجرا که من از این بدم میاد میخوام جدا شم میگه خوشگل نیس مرده😑 ماشینشم از زیر پاش کشیده بیرون هر روزم میره ددر و تفریح با رفیقاش
مرده هم عین این بدبختا هر روز و شب میاد التماس و گریه و زاری خونه مادر زنه
مادر دختره هم به دخترش گفته برو سرزندگیت شوهرت خوبه بسازه
دختره هم با کمربند افتاده به جون مادرش
الان چندماهه گذشته دختره میخواس با دوستاش بره مسافرت بیپول شده بود بعد زنگ زده شوهره خرش کرده یه شب راش داده خونشون کلی پول از گرفته دوباره درش کرده الانم مسافرته
اینا واقعا عذاب وجندان نمیگیرن
حالا بمادره گفته بچمو نمیخوام برا خودش مهریمم میگیرم خونه هارو هم میفروشم میرم یه جای دیگه میخرم و میخوام مستقل شم
مامانه هم خیلی ازش حساب میبره بنده خدا