یه سوتی فاجعم هم
دوباره خواستگاری جلسه اول بود مادر و خواهر پسره اومده بودن
من کلاس بودم تا اینا بیان بدو بدو اومدم رفتم حموم ، تو حموم بودم اینا رسیدن
مامانم هی اومد گفت زودباش اینا میگن عجله دارن میخوان برن
منم اومد بیرون هر چی دنبال سشوار گشتم پیدا نکردم ، مامانمم هر دیقه میومد میگف بیا دیگه
منم گفتم دیگه به جهنم... فقط تونستم یکم اب موهامو بگیرم ، همونجور با موی خیس رفتم جلوشون 😅😅😅😅😅😅
اونام با یه نگاه عاقل اندر سفیه فقط نگام کردن و رفتن 😅😅😅😅😅 دیگه پشت سرشونم نگاه نکردن 😂