یهو اومدم تو تاپیکات
من اصلا به چشم اعتقاد نداشتم
ولی تو اوجه خوشبختی و بگو بگو مردم یهو ورق برگشت
خدایا ناشکری نمیکنم قربونت برم
من شوهرم خدا رو شکر خیلی خیلی خوبه کارو بارشم عالی بود با این که یهو تو کشاکش بازار ضربه خورد ولی باز خداروشکر روزیمون میرسه
ولی دردی بچم گرفته که به ظاهر درد نیست ولی هممونو داره از پا درمیاره قشنگ خودم میفهمم چشم خوردیم
مامانم یه اخلاق بدی که داشت سره ه مسیله کوچیکی نفریتنش این بود ایشالله کاسه چه کنم چه کنم دستت بگیری انگار قشنگ به اون روز افتادم که موندم چی کار کنم
خدا نمیدونم هرچی فکر میکنم هیچ حکمتی تو این یه قلم دردت نیست شب تا صبح بیدارو صبح تا شب فکر داره از پا در میارم حساب کن پول داری شوهر خوب که دنباله حل مشکل بره داری بهترین دکترا رو میری ولی لامصب درمان نداره باید غصه خوردن دختر جوونه دمه بختتو ببینی نمیدونم چرا دارم اینارو اینجا برا تو میگم
خدا جون بازم شکرت قربونش برم که توش خودمو کشته بیرونش مردومو لامصب چشمه زد مردو تو گورو شترو تو دیگ میکنه