مهمون سرزده..و بدتر اینکه بچشون رو تختم بالا پایین بپره متنفرم.یا ب وسیله های خونم دست بزنه.یا اینکه خواهرشوهرا عین خررر برن اتاقم بشینن غیبت کنن منم کار کنم تو آشپزخونه.اصن من بدم میاد کسی بیاد خونم
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
نه عزیزم اصلا نمیدونی تو خونم چخبر بود ۳۰ نفر هرکدوم در یجا باز میکردن منم دنبالشون یهو شوهر عمه شوهرم درحمامو باز کرد
فرزند خوبم😇 امروز برایت اینگونه دعا کردم!خدایا!بجز خودت به دیگری واگذارش نکن!تویی پروردگار او!پس قرار ده بی نیازی در نفسش،یقین در دلش،اخلاص در کردارش.روشنی در دیده اش💫،بصیرت در قلبش💖،وروزی در زندگیش !امین❤
ما یه اشنا داریم مثلا ساعت 6بعداز ظهر زنگ میزنه که ما داریم میایم اونجا فکرشا کن هول هولکی شام درس م ...
حالا ما ی مدلشو داریم مثلا اگ برا نهار دعوت باشن دیگه نهایتا8صبح دم درن. اگرم شام دعوت باشن1/30_2بعداز ظهر. بعد خیلی هم ادمای رو مخی ن ادم جلوشون خیلی معذبه... از اون لحطه هم ک میان گناه تمام فامیلو میشورن. اینقدرم حرف میارن و میبرن هر جا میرن بعدش کلی دعوا راه میافته. خداروشکرچندساله کل فامیل باهاشون قطع ارتباط کردن
خداوندا مرا ببخش بخاطر همه درهایی که کوبیدم وخانه تو نبود
من بودم میگفتم دنبال چیزی میگردین؟ اخه که چی مثلا.. نمیدونم چرا بعضیا میرت خونه مردم میافتن رو ...
چیزی نگفتم ولی رابطمو خیلییییی کم کردم سالی یبار خونه مادرشوهرم میبینمشون
فرزند خوبم😇 امروز برایت اینگونه دعا کردم!خدایا!بجز خودت به دیگری واگذارش نکن!تویی پروردگار او!پس قرار ده بی نیازی در نفسش،یقین در دلش،اخلاص در کردارش.روشنی در دیده اش💫،بصیرت در قلبش💖،وروزی در زندگیش !امین❤
من خودمهمیشه میزارم شرایطمجور باشه بعد مهمونی میدم...پنج شنبه جمعه....یا اگه شرایطش رو کلاً نداری ...
خوشگل من همسرم چهارده تا خواهر برادرن منم اکثرا پنج شنبه و چهارشنبه مهمونی میدم به قول شما از جون و دل مهمونی میگیرم ولی واقعا درک نمیکنم چرا کسی میره خونه کس دیگه باید طوری رفتار کنه که چون اینجا خونه برادر یا پسر یا دایی و عمو هست باید خیلی احساس راحتی بهش دست بده که به خودش اجازه بده سر کمد و یخچال طرف بره و یا روی تخت زن و شوهر دراز بکشه من خونه ام اتاق مهمان داره میتونه بره اونجا ولی صد بار گفتم خواهش میکنم نه منو وسط هفته مهمونی دعوت کنید نه مهمون داری میکنم ولی کیه که گوش بده
من مادر شوهرم اینا رو دعوت کرده بودم واسه شام بعد مادر شوهرم زنگ زده بود به برادرش اینا و خواهرش اینا و از طرف من بدون اطلاع من دعوتشون کرده بود سر شام دیدم کلی مهمون یه هویی اومدن تو.... خونمم کوچیک بود نمی دونستم چکار کنم اول فکر کردم واسه سر زدن اومدن ولی دیدم نه واسه شام اومدن...مادر شوهرمم هم اصلا به روی خودش نیاورد و رفت واسه خودش نشست روی مبل. خونه حتی جا واسه نشستن اون همه مهمون نداشت ... می خواست منو اذیت کنه فقط ...دایی شوهرم سر شام گفت که مادر شوهرم از زبون ما بهش گفته اگه نیاین ناراحت می شیم ازتون.....خلاصه من هول هولی یه برنج تو پلوپز دم کردم و یه مرغم انداختم تو زودپز ولی خیلی استرس کشیدم آخه تازه عروس و بی تجربه بودم اینم می خواست آبروی منو به بازی بگیره