سال 50 با شهادت امام حسن (ع) پرچم امامت در دست امام حسین(علیه السلام ) قرار گرفت . در این زمان معاویه هنوز زنده بود و امام حسین (ع) از آنجایی که شرایط تغییری نکرده بود ناچارا به صلح برادرشون ادامه دادند و تا سال60 (ده سال) که معاویه از دنیا رفت پایبند به صلح بودند( پس شرایط هست که تکلیف رو مشخص میکنه ، و چه بی انصافن کسایی که میگن امام حسن اهل صلح و سازش و مدارا و امام حسین اهل قیام و انقلاب بود .)
در سال 60 که با مرگ معاویه ، یزید سر کار اومد شرایط تغییر کرد ، یزید حتی مثل پدرش سعی در حفظ ظاهر دین هم نداشت .
یزید، حاکم مدینه -ولید بن عتبه- را مامور کرد تا برایش از 3 نفر یعنی امام حسین (ع) ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد. و اگر بیعت نکردند سر ازتن آنها جدا کند.
از کوفه هزاران نامه به امام آمد که ما از جور این ها خسته شدیم و اگر بیای در کنارت هستیم ، امام مردم کوفه را میشناخت و دیده بود با پدر و برادرش چه کردند اما وقتی حجت ظاهری بر وی تمام شد نامه ای نوشت و به دست مسلم بن عقیل سپرد که به کوفه برود و اگر صدق خواسته مردم برای او ثابت شد به سویشان حرکت کند .
مسلم در کوفه با استقبال عجیب مردم و بیعت آن ها روبرو شد و به امام نوشت که این مردم آماده و منتظر تو هستند
امام حسین در مکه بود اما چون نمیخواست بیعت یزید را بپذیرد و از طرفی به حریم کعبه هم تعدی نشود از مکه بسوی کوفه خارج شد و حج را نیمه تمام گذاشت .
اما در کوفه ، ابن زیاد در میان مردم شایعه انداخت که لشکری عظیم از شام (از طرف یزید) در حال حرکت به سمت شماست ، که اگر برسند به شما رحم نمیکنند و خشک و تر را میسوزانند و زنان و دختران را در میان خویش قسمت میکنند ، این شایعه بزودی بین مردم چرخید و زمانیکه مسلم قیام را آغاز کرد به سرعت همه از اطرافش پراکنده شدند تا آنجا که تنها ماند و به شهادت رسید
امام حالا در راه بود و مردم کوفه زیر عهد خود زدند و .... شد آنچه نباید