دیگه خسته شدیم ازتاپیکهای گلایه ای وغمگین. من خودم یه بارباپسرعموهام وزناشون نشسته بودیم اولای پاییز بودوتوزمیناآتیش درست کرده بودیم وهمه نشسته بودیم ویه دفعه نمیدونم چی شدصحبت این شدکه دستگیره درسته یادستغوره.که زن یکیشون گفت دستغوره درسته مامانم همیشه میگه دستگیره زشته نگین وهمه هم تاکیدکردن یه دفعه منه احمق بلند گفتم حالامثلادستککیره کجاش زشته😐😟یه دفعه همشو😟ساکت شدن حتی شوهرم سرشوبلند نکردیعنی همینجورکه یه چوب دستش بودونگاه اتیش میکردیه دفعه چوبش وایسادنگاشم همینجوردوخته شده بودبه اتیش خلاصه جوخیلی سنگین شده بودکه یه دفعه یکی ازپسرعموهام که خیلی پررووشوخه گفت دستکیره نه ودستگیره 😣همینوکه گفت صدای خنده یهمشون رفت هوا😂😂اماشوهرم همچنان نگاش به اتیش بودواینجوری😥