سلام عزیزم. منم که الان مادر یک دختر هستم خیلی زیاد دلم از مادر و پدرم پر . البته خودش بهم گفته که بچه ناخواسته بودم ولی بعدش براش خیلی قدم داشتم. ولی همیشه اگر کاری برام انجام داده صد تا منت گذاشته ولی اگر من اگر ازش کمک خواستم به هیچ وجه کاری نکرده . کلا اگر کاری انجام بده فقط و فقط برای این که به دیگران پز بده . کلا هردو دیگران براشون خیلی مهم هستن. فقط و فقط می گم خدا اگر واقعا جای حق نشسته خودش به دلم آرامش بده و کار خوبه خدا درست کنه پدر و مادر هم رو نمیشه از زندگی حذف کرد ولی باید فاصله رو باهاشون تا حد امکان زیاد کرد.
مامان من يكم بيماري اعصاب داشت
تازبيماريش عود ميكرد خيلي بي رحمانه با منو خواهر برادرم رفتار ميكرد يه بار ليوانو پرت كرد تو سر داداشم كه سوم راهنمايي بود و سرشو شكوند منو خواهر برادرمم كتك ميزد
آخرش ديگه ولمون كرد و رفت بعد ها كه حالش خوب شد ميگفت پشيمونه كه اذيتمون ميكرده
بابامم مريض اعصاب و روان بود تا برخلاف ميلش رفتار ميكردي كتك ميزد يا فحش ميداد اونم تا آروم ميشد پشيمون ميشد مخصوصا وقتي من كه دخترم رو كتك ميزد
ولي چه فايده معذرت خواهي
خيلي اشك ميريختم از غربتمون
تا مامانم رفت بابام ما بچه ها رو از هم جدا كرد كوچيكه رو گذاشت خونه عمه تا نگهش دارن باز خيلي سخت گذشت بعد تا٢٨سالگيم بابام همش بهم ميگفت تو رو دستم موندي غصه ميخوردم از حرفاش… ولي ته دلم دوسشون دارم راضي به اذيت شدنشون نيسم اما اونا هنوز تغييري نكردن با خودم ميگم اونا هم از نظر روحي مشكل دارن… همه اينا هم با اشك نوشتم
اخه امروز مادرم بعد يك ماه پيامم داد
من دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ ميزدم جوابمو نميداد
ولي با پيامش دلم شكست
بدون سلام گِله كرد از وضعيت زندگيش…انگار عامل بدبختيش منم… بد جور از صبح تالا دلم گرفته
كه چرا منو دوست نداره و دلش برام تنگ نميشه
نه من نه خواهر كوچيكمو…
منم مثل تو من دارم هرروز درس میخونم هرروزش سخت تر ولی نمیبینه ولی دو دقیقه میشینم یک جا سریع میگه چرا درس نمیخونی تو بدرد ما نمیخوری پسرخاله ات نگاه کار میکنه هی غرور منو میشکنه هرروز یک اعتماد به نفس دارم که درس بخونم از این کشور برم کسی دیگه از من با خبر نشه
من که از بچگی مامانم همیشه پشتم بوده
ولی بابام از وقتی بچه بودم کتکم میزد😭این شد انگیزم که برم باشگاه و بدنمو عضلانی کنم🖤فکر کن انگیزت از سیکس‌پک این باشه...🥀
الانم که هر روز دعوا داریم،شاید باورتون نشه ولی،دیشب که از بیرون اومد خونه عصبانیتشو سر من خالی کرد و منم دیگه نمیتونستم تحمل کنم،اخه 15ساله وضع همینه
گرفتم زدمش بدجورم زدمش البته این اولین بار نبود
قبل از اینم پارسال روی مبل خوابیده بودم و داشتم خواب بد میدیدم که یدفعه از روی مبل پرتم کرد پایین و منم بلافاصله یه سیلی زدم تو گوشش،اونموقع پشیمون بودم از کارم ولی حالا خوشحالم که میتونم از خودم دفاع کنم🙂
ولی بازم دعواهاش هست،همین چند دقیقه پیشم با کمربند افتاد به جونم که منم با همون کمربند زدمش و بعدشم کمربندو تیکه تیکه کردم🥲💔
منم مادر بدیم😭😭😭
همش قول میدم خوب شم ولی نمیشه😭😭
شما دارید و اینو میگید من که الان ۱۴سالمه و از بچگی نه پدر داشتم نه مادر چی فقط اونایی که ندارن میفهمن
منم خیلی دلم پره از مامان بابام
یه جو خشک بی خود افسرده توی خونه ایجاد کردن
بعد انتظار دارن هم درسخون باشیم هم روابط اجتماعیمون خوب باشه هم شاد باشیم هم همه چی! ://///
واقعا دلم میسوزه برای خودم
من بچگیم خیلی شاد بودم و به لطف و مرحمت فضای افتضاحی که توش قرار گرفتم الان افسردگی و وسواس فکری شددددیییدددد دارم!!! و خیلی اذیت میشم
اگر پیامم رو میبینید برام دعا کنید
حالم به هم میخوره از کل فامیلا و خانواده و همه
نمیدونم چه خیریتی توش بود که از همون اول انقدر با آدم های مذخرفی سروکار داشتم
دلم خیلی پره
هیچ کار
مامان من اصلا منو نمیفهمه درکم نمیکنه میگه تو بچه ای نمیفهمی
برای چیزای کوچیک دلمو میشکونه خوردم میکنه
اصلا نمیتونم باهاش درد و دل کنم
حرفمو گوش نمیده
من کاری نمیکنم
شدم مرده متحرک من ۲۱ سالمه فکر ۲۱ سال تحمل کنیم بازم هست و ادامه داره هر روز
من مامان بابام طلاق گرفتن .از بابام اصلا خوشم نمیاد مامانم هم خیلی بد باهام رفتار میکنه انگار از سر راه منو آوردن 😔😪 خانواده بابام هم اصلا آدم های خوبی نیستن معتاد هستن .خود بابام هم معتاده و مشروب میخوره واقعا خستم
سلام منم خیلی از مادرم رنجش دارم جوری که الان سکته کرده دیالیز میشه اما اصلا نمیخوام براش کاری کنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
