2737
2734
عنوان

طلاق سخته یا بهتر از زندگیه بی روح و بی محبته

| مشاهده متن کامل بحث + 1250 بازدید | 130 پست
نه طلاق اصلا خوب نیست  ولی ما جای این خانومم ک نیستیم  خیلی چیزارو پول جبران نمیکنه شاید ...

بله لازم داره...ولی بجای راه چاره دنبال فرارکردنه فقط میخواد این و اون تاییدش کنن تا بعدا عذاب وجدان نگیره...وگرنه مامشاور داریم...حداقل ده جلسه بره جواب نداد طلاق بگیره...ولی بی پولی هم خوشبختی نمیاره وقتی گرسنه باشی‌...حتی عاشقارو هم بی پولی سرد میکنه...من میگم مشکل مالی نداری کمبود محبت داری همه دارن...سعیتو بکن که زندگیت نپاشه...ومطمینم شوهرش دوسش داره فقط مریضه و اذیت کن همین

حتی الان که باردارم کلی کار میکنه ولی نمیدونم چرا دوسش ندارم طرف میشوره جارو کم نمیذاره تو همه چی از خودش حتی سدهبزنه بخاطر من  دست بزن نداره معتاد نیست زن باز چشم چرون نیست ولی عصبیه انگار من دشمنشم اصلا تحمل اخلاقش ندارم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢

خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍

بیا اینم لینکش

ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

من از روانشناسا ی تویزیون و رادیو شنیدم می گفتن حتی اگر زن و شوهر قهر باشن باهم حرفم نزنن بازم واسه ...

آره واقعا. یکیشون یه بچه هم داره. شده عین یه روح سرگردان . خودش گفته بود شرایط نگه داری بچه رو ندارم داده به شوهرش. از اون طرفم وقتایی بچه تهرانه میره تهران. نه طاقت دوریش رو داره نه شرایط نهگداریش رو. میگه تو این مدت یه سال هر جوری که بوده چه وقتایی بجه میش خودش بوده چه وقتایی که بچه میش شوهرش بوده هر کدوم یه جور اذیت بوده. تازه با وجود عدم تفاهمی که داشتن بازم بنظرم میاد پشیمونه. میگه طلاااق خیلی دوران سختیههه.

2728

[QUOTE=94409256]اینقدر توهم نزن دلش جای دیگس...اگه دوست نداشت میذاشت بری خونه مادرت یا وقتی میگی طلاقم بده به سادگی ...[/QUOTE

استارتر عزیزم ب حرفای ابن دوستمون فکر کن...من ک کاملا باهاش موافقم مشکلت اونقدر بزرگ نیست ک بخای ب طلاق فکر کنی ی نگاه ب تاپیکای طلاق بنداز و ببین بقیه چ مشکلات عدیده ای دارن ای کاش مشکل من مثل شما بود من تو زندگیم با ی شوهر رفیق باز مشروب خور ک همش دنبال شر و دعوا بود بشدت عصبی بود و تحریک پذیر....همه جور سعی کردم باهاش کتار بیام و بسازمش و هیچجوره ب طلاق فکر نمیکردم تا اینک دعوا کرده و الان دوماه فراریه...نمیگم بسوووز و بساز ولی تا جایی ک میتونی برا زندگیت تلاش کن جلسات مشاوره برو چندین راهو امتحان کن ولی بازم میگم مشکلت اونقدر بزرگ نیس ک بخای ب طلاق فکر کنی,,,منم شوهرم از ظاهرم ایراد میکرف ولی مبدونسم برا اینک منو پایین بکشه و اعتماد بنقسمو بیاره پایین اینکارو میکرد ک ی بخودم مغرور نشم بعد ی مدت عین خیالم نبود خودت سعی کن اعتماد بنفستو بالا ببری و بخودت برسی...

هرکس خدا را وکیل خود قرار دهد,خدا اورا ناامید نخواهد کرد... 

تازه اینم بگم شوهر من بیکارم بود و بی پول....ولی دو قورت و نیمش باقی بود...تازه من شاغل بودم و از همه لحاظ زیبا و خوش اندام جوری ک همکارای خانومم ب اسم خانوم خوشکله صدام میزدن ولی همسرررم از همه چیزم ایراد میکرف خصوصا وقتی میدید تو مهمونیا عمها و بقیه اقوامش یریز از من تعریف میکردن بدتر سعی میکرد ازم ایراد بگیره ک بخودم مغرور نشم...متاسفانه طرز فکر بعضی مردا اینجوره ک فکر میکنن اگ اعتماد بنفس زنشون پایین بیارن میتونن مطمن شن ک همسرشون بشون خیانت نمبکنه ینی برا ترس از خیانت اینکار مبکنن

هرکس خدا را وکیل خود قرار دهد,خدا اورا ناامید نخواهد کرد... 
2738
الان کلی باهم دعوا و جر بحث کردیم البته خودش ارونه و بیشتر به من میگفت داد نزن چون از همسایه ها همه ...

دقیقا عین زندگی منه

الان ۶ ساله ازدواج کردیم دو سه سال اول که منو به مرز جنون کشوند و من قرص خوردم به قصد خودکشی اما نشد

از همه چیم ایراد میگرفت از حرف زدنم غذا خوردنم خوابیدنم تا تا تا...‌‌

میشد یک ماه قهر میکرد و با من حرف نمیزد و منم تنها دور از خانوادم خیلی دلم میگرفت فضای خونه برام سنگین میشد تا اینکه بعد جریان خودکشی که خیلیا فهمیدن یکم بهتر شد موقعی که قهر میکنه سرسنگین میشه رابطه جنسی رو تعطیل میکنه 

منم دیگه سعی میکنم خیلی برام مهم نباشه 

افسردگی گرفتم ودارم دارو میخورم بهم میگه دیوونه درحالیکه پدر و خواهر وبرادر خودش مشکل اعصاب داشتن حتی داداشش تیمارستان هم بستری بوده 

ومن همچنان با این آدم دارم ادامه میدم دلم بچه میخاد ولی اون میگه بچه نمیخام 

نمیدونم اصلا ادامه این رابطه صحیحه یا نه؟!!!!!



دقیقا عین زندگی منه الان ۶ ساله ازدواج کردیم دو سه سال اول که منو به مرز جنون کشوند و من قرص خوردم ...

تازه نه پولی داره نه خونه نه ماشین درست وحسابی ...ولی میفهمم که دوستم داره البته به شیوه خودش مرتب میخاد منو کنترل کنه 

آبم که میخورم ازش اجازه بگیرم ...حالم از خانواده عوضیش بهم میخوره ...جلو خانوادش همیشه جوگیر میشه و منو جلوی اونا ضایع میکنه ۳ تا خواهر مجرد۳۵تا۴۵ ساله داره و همش فکر و ذهنش درگیر اوناست...حتی اوایل که همه دخترا دوست دارن پیش شوهرشون بشینند نمیذاشت من نزدیکش بشم میگفت اینا مجردن شاید دلشون بخواد تا این حداااا الانم تو خلوت خودمون وقتایی که دعوا نداریم بهم محبت میکنه ولی کافیه چشمش به اونا بیفته اشک منو درمیاره ...من که ازشون نمیگذرم خدا هم ازشون نگذره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730