یسنا حان باور کن منم کم میارم کم هااا کم کم.مادر هم انسانه دیگه انقدر تو گوشمون خوندن فرشته فرشته نه بابا ماهم تا حایی توان داریم. چجوری بگم از شیطنتهای بی حد و حصر از کم خوابی که چه عرض کنم بیخوابی شب زنده داری کم اشتهایی از همون بدو تولد کولیک و رفلاکس و خلاصه دوساله زندگیم همینه 😆 ولی حقیقتش اینه که هرگزززز نمیزنم.تو نوزادیش بی تجربه بودم بیخوابی بهم فشار میاورد افسردگی داشتم گریه میکردم که نمیخوامش غلط کردم آرزو داشتم یه روز مثل گذشته مال خودم باشم برای خودم باشه تو عصبانیت میرفتم تو اتاق محکم میزدم رو پام تا تخلیه بشم.
الانم که کلا خودم رو زدم به بیخیالی. غذاشو میبره رو پادری توالت پخش میکنه از اونجا برمیداره میخوره. چشمامو میبندم به خودم میگم فرض کن ندیدی. میبرمش بیرون دیگه قیااامت میکنه وقتی میفهمه میخوایم برگردیم خونه. چشم و گوشمو میبندم بغلش میکنم با هر زوری هست میارمش خونه بهش میگم داد میزنی نمیشنوم. کاش آروم گفته بودی که منم متوجه بشم.
دلمم برای همسایه هام نمیسوزه اونام همشون بچه هاشون این دوران رو طی کردن اینجوری بگم که سلامت روح بچم رو له آرامش مردم ترجیح نمیدم. البته اونام بچه هاشون کم اذیت نمیکنن ها😆 دلیل بی خوابی و کم خوابی بچم دقیقا همین همسایه هان.
بالاخره هر کسی یه راهی پیدا میکنه. فقط نزن. فرض کن دست نداری اون لحظه