اوهوم
در واقع بعد ازدواجش یه آزادی ای پیدا کرد
مادرشوهر و پدر شوهرم یادمه بچگیام خیلی تو یه سری مسائل سختگیری میکردن و متاسفانه علت انجام یه کارو توضیح نمیدادن و اگه بچه هاشون انجام نمیدادن اون کارو تنبیه میکردنشون مثلا یادمه همسرمو بچگیاش زیاد تو جمع دعوا و تحقیرش میکردن
برای همین نماز خوندنش از روی اجبار بود
من آزادش گذاشتم و گفتم خودت باید به این درک برسی که چرا باید نماز بخونی
البته وقتی نماز خوندنمو میبینه گاهی پامیشه میره وضو میگیره نماز میخونه