سلاااااااام سلاااااااام به همه دوستای قدیمی و جدیدی😅😍
بالاخره من بعد از تقریبا دوماه اومدم که گزارش بدم
دوماهی که روزهای سخت و آسون و تلخ و شیرین زیادی داشت. یکی از تلخ تریناش از دست دادن خاله ای بود که جوان، زیبا ، سلامت، فوق العاده سرزنده و خوش ذوق بودن و ناگهانی از بین ما رفتن🖤
نگم چقد توی کار بالا پایین داشتم، مسئولیتی بهم سپرده شده که اولش خودم راضی نبودم ولی الان اونو پله ی ترقی میدونم. براش نیاز به مطالعه و تلاش بیشتری دارم، پس ان شاالله تو برنامه روزانه این رو هم میگنجونم
تصمیم گرفتم خیاطی یاد بگیرم. دوستم لطف میکنه بهم آموزش میده. تا الان سه جلسه رفتم
امروز سرکار نرفتم، پریودم و بخاطر فیبروم هایی که دارم درد و خونریزیم زیاده. البته که وضعیت خونه قرمز بود و چندان استراحتی تا الان نداشتم
تا این موقع روز:
🍀دور آشپز خونه بمب ترکیده بود، جمع شد
🌱ظرفها شسته شد
☘ماشین ظرفشویی خالی شد
🌿خریدها جابجا شد
🍀دور هال و اتاق ها بازار شام بود، جمع شد
🌿گازو تمیز کردم، بعد چای و بساط ناهار رو برپا کردم
🍀اتاق دختری نیاز به فنگ شویی اساسی داشت، تقریبا انجام شد
☘سرویس مختصری تمیز شد
🌱یخچال مرتب شد
🍀لباسای دستی شسته شد
🌿3 دور لباسشویی رو زدم🤦♀️
🍀چندتا کشو مرتب و خلوت شد
🐸الان نشستم که اگه خدا بخواد کمی مطالعه کاری داشته باشم😬😬