یه عادت مضخرفی داره؛ میاد هرچی خوشش میاد ورمیداره میبره خونشون! چیزی نمیگفتم بهش چون بچست به هر حال و برادرزادمه؛ مهم هم نبود برام! امروز یه لیف جدید حموم خریده بودم هنوز استفاده نکرده بودم.برداشتش به مامانش گفت این چه خوشگله؛ مامانشم گفت این که بچه گانس وردار عمه برا خودش یکی دیگه میخره 😐😐😐😐
یه عروسک پشه داشتم؛ خوشش اومد؛ ورداشت برد!
تو خونه ی شوهر سابقم از اسبای تو دکور خوشش اومد؛ گفتم پدرام جون این مال دکوره؛ گقت یکی دیگه بخر اینو من میذارم تو اتاقم😐😐😐
بخوام فک کنم بنویسم مورد زیاده حال ندارم، یک بارم یه غلطی کرم گفتم نه اینو برندار( مسواک برقی خریده بودم! اورال بی ویتالیتی) دیگه مامانش رفت تو قیافه و شروع کرد به متلک پرونی و رفتارای نا شایست 😐😐😐 امشبم الان خراب شدن خونه ی ما؛ غر میزنن چرا زینب جهازشو ریخته تو اتاق مهمون ما نمیتونیم بخوابیم؛ و تو اتاق من پهن شدن! نه که خودشون خونه نداشته باشن؛ منتها سخته فردا میخوایم بریم باغ با ماشین خودشون بیان؛ همچنین سخته که صب ۱۵ دقیقه زود تر بیدار شن تشریفشونو بیارن اینجا؛ سر ما خراب شدن دیگه!!!
اینم لیف مذکور 😭😭😭😭😭