خونه مادرشوهرم بودم ماه محرم همسایه نذری شیر کاکائو یه پارچ آورد پدرشوهرم گفت ممنون کسی نمیخوره
از آشپزخونه چنان دوییدم که تنه محکمی به پدرشوهرم زدم گفتم من میخورم من میخورم
پدرشوهرم گفت حالا نکشیمون
اون لحظه آب شدم خواستم جمعش کنم
گفتم بهداد میخوره (شوهرمو )
البته پدرشوهرم شوهر خالمم هس