قضاوت_ممنوع #

برای هشتگ "قضاوت_ممنوع" 21 مورد یافت شد.

گلم این ی سال ک گذشته برا همونه ک ببینن بهم میخورن ک ادامه بدن وگرنه ک هیچ 

ک خداروشکر تا الان فقط یکم اختلاف سلیقه ایی داشتیم ک تا حدودی حله 

بعدشم مگ شونزده هفده چیه ک بچه باشن بچه های الان لیسانسه به دنیا میان این شماهایین که هنو طرز فکر قدیم رو دارین و اجازه ازادی به قول خودت بچه ها رو نمیدین 

قضاوت_ممنوع#  

(حرفایی که هیچ جایه دیگه نزدم و نمیشه زد چونکه خودم گناهکار و مقصره اصلیه این داستانم)


من الان ۲۴ سالمه نوجون که بودم عاشقه پسرعموم شدم و کاملا یطرفه و بدون اینکه روحشم خبر داشته باشه دوسش داشتم. تا گذشت و گذشت جوگیر شدم که بهش بگم چه حسی نسبت بش دارم و وقتی بش گفتم گفت که براش مث خواهرشمو متقابلا همچین حسی بمن نداره و از اینجور حرفا... منم هیچی نگفتم اما بازم خیلی اذیت شدم و نتونستم دست از دوست داشتنش بردارم و به این عشقه یطرفه ادامه دادم. دوسش داشتم چونکه حس میکردم خاصه بین بقیه پسرایه فامیل هم همیشه مردونه تر و جدی تر بود با شخصیت تر بودو منم شخصیتش و دوست داشتم.

گذشت و گذشت بعده اون قضیه اخلاقش بام عوض شد سرسنگین شد و دیگه محل نمیداد و تو جمع هم بزور دو کلمه باهام حرف میزد و من واقن اذیت میشدم از رفتاراش. مثلا میخاست که هواش از سرم بیفته. 

یمدت که گذشت فهمیدم که با دخترداییش تو رابطس. برام سنگین بود اگه با ی دختره غریبه‌دوست میشد اینقد اذیت نمیشدم که با دخترداییش بور!!! باهاش بحثم شد بهش گفتم من مث خواهرت بودم گفتی تو فامیل همچین کاری نمیکنی بعد رفتی با دختره داییت؟‌ خب مثله آدم میگفتی از تو خوشم نمیاد چرا انقد داستان ساختی که منو دکم کنی؟؟ هیچی نگفت منم فقط گریه کردم.

هیچ مسئولیتی در قبال من و حسی که بهش داشتم نداشت اما من از درون شکسته بودم. بچه بودم یطرفه دلبسته بودم و واسه خودم توو سرم کلی داستانای عاشقانه ساخته بودم. 

بعده اون باهاش لج شدم اونم هیچ توجهی به من و ناراحتیم نداشت و همین حرکاتش بیشتر باعثه عصبانیتم میشد. حتی سعی کردم رابطشونو بهم بزنم. 

دلم میخاست که خوشحال نباشه!!! 

نمیدونم اون دوره حسم بهش چی بود اما فقط دلم میخاس بخاطره اینکه دلمو شکسته و تو این مدتم باهام بدرفتاری کرده تاوان بده. 

و واقعا واس یه مدت طولانی دلم نمیخاست که خوشحالیشو ببینم!!!

چیزی که اذیتم میکرد این بود که از وقتی فهمید دوسش دارم رفتارش باهام تغییر کرد و بد شد بااینکه من آویزونش نبودم!

من ازش توقعی نداشتم اما با رفتاراش منو علیه خودش کرد و یه دشمنی ای بینمون صورت گرفت!!!

بعده اون منم عوض شدم. 

تصمیم گرفتم رابطشون و بهم بزنم 

با قراره دادنه خودم بینشون!!!

و همینم شد که وارده یه بازی بی برگشت شدم 

که نمیتونستم جلوشو بگیرم و باید‌ تا تهش میرفتم.


#قضاوت_ممنوع

پربازدیدترین تاپیک های امروز