احساس شخصیت و اعتماد بنفس نداشتن در خانواده

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 36 بازدید

با سلام. من دختری 22 ساله که مادرم بسیار مذهبی ولی پدرم اینطور نیست. فرزند اول خانواده هستم دو تا خواهر کوچک تر از خودم هم دارم. از زمانیکه به یاد دارم مادرم میخواست مطابق به تمام خواسته هاش عمل کنم بی نهایت حساسه همیشه میگفت دختر خوبی هستی فقط حجابتو رعایت نمیکنی و من دوست دارم دخترم محجبه باشه در صورتی که من اصلا اینجوری نبودم من میخوام هر جوری که خودم دوستت دارم پوششمو انتخاب کنم تا همین امسال همیشه هر لباسی میخواسم بپوشم یا بخرم جوری انتخاب میکردم که طبق سلیقه او باشه که نخواهد به من گیر بده و دعوا کنه از یک جایی به بعد دیدم اینجور من اصلا اعتماد بنفس ندارم از اون روز به بعد هر جوری میخواستم لباس میپوشم و هر دفعه هم نظرش گفت سکوت میکنم یا میگم خودم بهتر میدونم مادرم جوری هست من هیچ وقت نمیتونم احساس راحتی باهاش داشته باشم یک روز که خیلی ناراحت بودم و باهاش صحبت کردم و حرفای دلم زدم که گیر میدی اجبار نکن شخصیت قائل باش برای دخترت به دور از مذهب و دین ومسائلی دیگر او هم گفت من ننگ دارم تو باهام جایی بیایی ننگم که تو دخترمی بخاطر حجابت همون موقع هم مریض شد از درد تا چند ساعت از معده درد ناله میکرد ناگفته نماند که همیشه داد و بیداد میکنه تا باهاش حرف میزنم و مریض میشه هیچ وقت نمیشه باهاش صحبت کرد چون پشتش مریض میشه منم به خاطر بی احترامی که به من و شخصیتم شده بود تا مدتها با او قهر بودم تا اینکه خودش عذرخواهی کرد و گفت درست مادر خوبی نیستم ولی تو منو ببخش. بعد اون ماجرا هم رابطه صمیمانه ای بینمون نبود درسته مادر و احترامش واجبه بی احترامی بهش نکردم. هیچوقت دوستهای منم به عنوان اینکه دوست من هستن بهشون احترام نمیذاشت مثل آدم غریبه برخورد میکرد فقط درحد یک سلام و علیک گرمی که با همه داره بعد جلوشون یکجور بود پشتشون یکجور دیگه اصلا دوستشون نداره منم همیشه میگفتم تو اشتباه میکنی خیلی دخترهای خوبین و مثل خواهر برام میمونن حتی از خواهرای خودم بهم نزدیک ترند ولی بازم احترام و ارزشی که خانواده دوستام به من میزارن قابل مقایسه نیست اونا منو مثل دخترخودشون احترامم میکنن رابطه هامون خیلی نزدیکه ولی خانواده من اینجوری نیستن .یک روز سر بحث و دعوایی که با پدرم داشتم قهر بودم همو روز مادرم با داد و بیداد اومد گفتتو اینجوری رفتارمیکنی تقصیر دوستات الان بهشون زنگ میزنم منم داد زدم این زندگی منه به اونا ربطی نداره این منم دخترت تو منو میبینی؟من خودم اینطوری رفتار کردم چون برام ارزش قایل نسیتین به عنوان یکی که بزرگ شده رو من حساب نمیکنین هنوز فکر میکنین بچه هستم اصلا برات ارزش دارم؟ و بینهایت عصبی شدم  و فقط رفتم تو اتاقم و بیرون نیومدم اون هم مثل کسی که بچه اش مرده باشه داد میزد وگریه میکرد (همیشه زمانی که مطابق خواسته اش عمل نکنم گریه میکنه) منم ازترس اینکه به دوستام زنگ بزنه هیچی بهشون نگفتم از اون به بعد هم اصلا با مادرم صحبت نکردم نزدیک بیست روز میگذره او هم اصلاجلو نیومده برای صحبت کردن باهام 

بنظر شما الان باید چه رفتاری داشته باشم؟



اطلاعات تکمیلی

سن 22 جنسیت زن شغل دانشجو_شاغل پاره وقت وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام همراه عزیز ✋🏻
ممنون از اینکه مارا انتخاب کردید 
رابطه فرزندان با والدین خود یک بحث عمیق و از ابتدای کودکی شکل می‌گیرد که رفتار والدین در کودکی سر برآورده شدن نیازها ،بعدها به شکل یک سری رفتار ناسازگار در انسان نمایان میشود .با توجه به نوشته های شما مادرتان کنترل گر است و اگر رفتار فرزند خودرا کنترل نکند ،دچار استرس میشود.شاید یکی از مهم ترین دلایلی که شما با مادر خوداختلاف  دارید این است که هیچ کدام از شمااحساس نمیکند “شنیده شده است “.به یاد داشته باشید که مادرتان شمارا دوست دارد .آیا تا کنون برای ایجاد یک رابطه دوستانه و صمیمی با مادرتان اقدامی کرده اید ؟آیا قوانین حاکم بر خانواده را رعایت کرده اید ؟آیابه مادرتان احترام میگذارید؟آیا به او ابراز علاقه کرده‌اید؟آیا به او گفته اید که دوستش دارید ؟آیا تاکنون به رابطه خود با مادرتان فکرکرده اید که چگونه رابطه ایی است ؟
به رابطه خود با مادرتان با دقت  بیشتری نگاه کنید .بببنید اگر شما کاری میتوانید انجام بدهید که رابطه میان شما تغییر کند،بهتراست این کارا انجام دهید .این تغییر کلیدی برای بهتر شدن رابطه میان شما و مادرتان است .آیا مادرتان میداند که چقدر دوستش دارید و چقدر به او اهمیت میدهید ؟شما باید هم محبت خودرا به مادرتان ابراز نمایید و هم به او عملی نشان دهید .
برای برقرار کردن رابطه خوب و مستحکم با مادرتان ،ابتدا باید اورا خوب بشناسید و بدانید چه شخصیتی دارد !
به خود فرصت دهید ،برای کسب آرامش ،کنترل احساسات ،تمرینات تنفسی عمیق را امتحان کنید .
محترمانه رفتارکنید و از زبانی استفاده کنید که احتمال بی احترامی و “برخوردن مادرتان “را کاهش دهید .جملات “من “می‌توانند احساسات و افکار شمارا بدون ایجاد حس بی احترامی بیان کنند .
جملات “من “به شما امکان می‌دهد که احساسات خودرا  محترمانه بیان کنید .از طعنه و کنایه هنگامی که از چیزی ناراحت ویا با آن مخالف هستید ،اجتناب کنید .یادگیری راههای بهتر برای بیان کردن افکار و احساسات و نظرات بدون آسیب زدن رابطه بسیار مهم است .پیشنهاد میکنم از یک روانشناس کمک بگیرید ،تامنشا اختلاف را پیدا کنید و برای حل کردن و شناسایی مشکلات بین شما ‌مادرتان و بهبود رابطه شما کمک کنند.

                         شاد و موفق باشید🌷🙏🏻

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha