ترس از دست دادن خانواده

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 54 بازدید

سلام خسته نباشید

من همش اضطراب اینو دارم که پدر و مادرم اتفاقی براشون بیوفته و از دست بدمشون و این افکار وقتی مادربزرگم فوت کردن خیلی پررنگ شد

مثلا وقتی یک اتفاق خیلی کوچیک مثل دیابت برای یکیشون مخصوصا بابام اتفاق می اوفته خیلی ناراحت میشم.

چون تفاوت سنی من و والدینم زیاده (با بابام 50 سال)به نظرم تاثیر گذاشته 

نمیدونم چیکار کنم خیلی سعی میکنم افکار منفی رو از خودم دور کنم ولی نمیتونم و بعضی وقتا که یاد این می افتم که اگه نباشن چی میشه گریم میگیره.

انقد خودمو درگیر کردم میترسم افسردگی بگیرم؟

اطلاعات تکمیلی

سن 15 جنسیت زن وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم، از دست دادن عزیزان واقعا تجربه سختی هست من متاسفم که  درزمینه  تجربه تلخی داشتید، برای خودت و خانواده عزیزت آرزوی سلامتی دارم و میخواهم بدونی
که اضطراب و ترس از دست دادن عزیزانمون در همه ما وجود داره و از طرفی همونطور که خودت هم  گفتی اختلاف سنی بین شما  کمی این موضوع رو تشدید کرده اما واقعیت این هست که ما نه از زمان مرگ خودمون خبر داریم و نه گریزی ازین واقعیت داریم پس مرگ به عنوان یک پدیده انسانی باید پذیرفته بشه،و همه میدونیم که آخرین مرحله ما در این قالب زیستی مرگ هست  حالا روبرویی با مرگ  برای ما سخت تر میشه اگه این ترس ازدست دادن به معنای چیزهای دیگه برای ما هم باشه مثلا ترس از تنهایی یا ترس از دست دادن حمایت های آن ها ، درواقع انسان از مرگ دیگری میترسه چون در اصل از مرگ خودش و تنها شدنش میترسه اما خیلی از ما واقعیت مرگ را در زندگی خودمان انکار می کنیم ونمیتونیم بپذیریمش.
انکار، یکی از مکانیسم های دفاعی ناسازگارانه است که ناخودآگاه برای کاهش اضطراب و ترس از مرگ به کار می بریم ولی چون مرگ دیگران را نمی توان به راحتی انکار کرد بیشتر درگیر این ترس میشیم که مبادا عزیزانمون و از دست بدیم.  در عمق ترس از فقدان و از دست دادن عزیزان، این پیام نهفته است که «اگر مادر، پدر، خواهر، دوست یا همسر می میرند، پس تو هم خواهی مرد.» این ترس ها ممکنه به شکل  کابوس های شبانه باشه و وقتی یکی از اعضای خانواده یا نزدیکان فوت می کنند، بیشتر دیده می شه.
حالا چندتا راهکار برات مینویسم که همه اونها در واقع راههایی برای رسیدن به یک چیز که آنهم  پذیرش این واقعیت هست می باشد:
  • عدم توجه مداوم به ترس: مهمترین و کلی ترین راه درمان ، بی توجهی به پیام های اون فکر ویا عدم پاسخ دهی عملی به آن است. یعنی در طول روز زمان زیادی به این فکر اختصاص نده اگر فکر اومد پرورشش نده و تصویرسازی نکن بلکه سعی کن پاسخی منطقی برای این ترس پیدا کنی جوابهاى آسان و کوتاه .مثلا در مورد ترس از مردن عزیزان بپرسید «آن ها کی می میرند؟» بعد به خود بگویید «هیچ کس جز خدا نمى داند که چه موقع کسى مى میرد، ولى بیشتر ما زمان خیلى زیادى زندگى مى کنیم. من مطمئنم که تا وقتى که خیلى پیر بشوند، زندگى مى کنند.» و من تا زمانی که زنده هستم یا عزیزانم زنده هستند از ارتباط با آنها لذت خواهم برد.
  • در مورد این ترس میتونی مطالعه کنی و بینشتو در مورد مرگ تغییر بدی ، در بسیاری از ادیان ، مرگ یک تجربه معنوی زیباست و چون ناشناخته هست ما ازون میترسیم همانطور که روزی که به دنیا آمدیم احتمالا بسیار ازین محیط جدید و دوری و جدایی از بدن و بند ناف مادر میترسیدیم.
  • میتونی در این مورد با افراد سالم و موفقی  که تجربه مرگ عزیزانشونو داشتند و تونستن به خوبی با این مسله کنار بیان و ازین مرحله رد بشن  صحبت کنی و بخوای که بینش اکنونشان را باتو درمیان بگذارند تا بار دیگر ببینی که زندگی بزرگتر از تک تک ماست و به پیش میره و ادامه داره همینطور دونستن و پذیرفتن  این نکته که ما کنترلی روی دنیا نداریم به ما کمک میکنه آروم باشیم و در حالیکه قدر عزیزانمون رو میدونیم به لحظه حال تمرکز کنیم و در آینده سیر نکنیم.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha